Itch.io Or How I Learned To Stop Caring About Lackluster Single-Player Titles And Enjoy Indie Games
نگران نباشید، من هم مثل شما از این تایتل سر در نمیاورم. حقیقت این است که این تایتل در اصل برای بررسی فاینال فنتسی ۱۵ام بود؛ ولی بعد از ۵ ۶ ساعت مدام fps ۱۰ گرفتن ازش خسته شدم و کنار گذاشتمش. ولی بازم عنوان جالبی بود بخاطر همین سعی کردم در مقالهای آن را به کار بیندازم و حالا اینجاییم. این چند ماه اخیر به این نتیجه رسیدم که مثل قبل از بازیهای AAA لذت نمیبرم. سطح کیفیتی که برای شرکتهای کنونی قابلقبول است طی این دههی اخیر بسیار کاهش یافته؛ بخاطر همین بعد از مدتها به Itch.io سر زدم، و مقدار قابلتوجهی آذوقه جمع کردم. بازیهایی که اینجا آمدهاند یا آنقدر کوتاه هستند که حتا به درد بررسی کوتاه هم نمیخورند یا به دلایلی نمیتوانم دربارهشان یک بررسی کامل بنویسم. بخاطر همین همهی خوردهها را اینجا جمع کردم.
اندرومدا ۶ اولین ویژوال ناولی بود که بعد از ساعتها عنوان بزرگ به درد نخور بازی کردن بهش برخوردم. دربارهی داستان بازی کمی توضیح میدهم با اینکه سازندگان به نحو احسن آن را در صفحهی itch.io خود خلاصه کردهاند. اندرومدا ۶ همانند هزاران روایت دیگر با بیدار شدن بازیکن در مکانی بیگانه بدون هیچ خاطرهای از گذشتهاش شروع میشود. داستان حتا کلیشهایتر هم میشود وقتی برای اولین بار با اعضای فضاپیمایی که در آن گیر افتادهاید صحبت میکنید. قاتل سیاهپوش بچه خفن هست، فرمانده کل پر سر و صدا داریم، دکتر دوستداشتنی که سیارش را ول کرده و…. واقعا بعضی جاها فکر میکردم که دارم نسخهی پیش و پا افتادهای از مس افکت بازی میکنم. ولی بعد از اینکه دربارهی گذشتهشان باخبر شدم و فرصت کردم با هر کدام وقت بگذرانم، کاملا واضح بود که اهمیت زیادی بهشان داده شده. نمیگویم مشکل ندارد ولی از ۹۰٪ بازیهایی سعی میکنند اینجور داستانها را پیادهسازی کنند بهتر عمل میکند. همینطور از قسمت سوم –که خیلیها باهاش مشکل داشتند- بسیار لذت بردم. به نظرم مکان مناسبی برای برملا کردن تکههایی از گذشتهی بازیکن بود و من هیچوقت از حرف زدن با بَش، دِیمن، جون و… خسته نشدم. به نظرم تنها مشکل بازی یکی از دیالوگهای قسمت دوم بود که راز اصلی داستان را اسپویل کرد! ولی اونقدرها هم آزاردهنده نبود. اگر میخواهید اندرومدا ۶ را تجربه کنید، میتوانید آن را مجانی از itch.io دریافت کنید ولی به یاد داشته باشید که داستان هنوز کامل نیست و تنها ۳ قسمت از آن ساخته شده.
بعد از آن ۲ تا از جدیدترین بازیهای اَنجلا هه یعنیMissed Messages وYou Left ME را بازی مردم کههه آممم… جالب نبودن. انجلا هه –فردی که همین چند دقیقه پیش با اسمش آشنا شدم- هنرمندی حرفهای است که برای ساخت بازیهایی دربارهی موضوعات دردناکی مثل خودکشی، مرگ و… شناخته شده است؛ ولی نه حتما بازیهای خوب. فکر کنم تنها آدمی در دنیا هستم که عناوین انجلا آنقدر برایم خاص و جذاب نبوده. شما نمیتوانید بازیای ۵ دقیقهای دربارهی یک موضوع حساس بسازید و انتظار داشته باشید که به صورت اتوماتیک بازی خوبی در بیاید یا همه از آن لذت ببرند(البته اینطور شد.) منظورم را بد برداشت نکنید، من عاشق آرتاستایل بازیها شدم و کاملا درک کردم که چه پیامی را میخواست به بازیکن منتقل کند؛ ولی بازیهایی مثل لیسا، NITW و DDLC این کار را صد برابر بهتر انجام دادند. چون در آنها موضوع خیلی رو مخ نبود و داستان برای تک تک شخصیتها وقت گذاشته بود. حال من انتظار ندارم که یک دانشجو که در وقت آزادش بازی میسازد سریع یک عنوان ۱۰ ۱۵ ساعته ارائه کند، منظور من این است که در مقایسه با بازیهای دیگری که با اینجور موضوعات دست و پنجه نرم میکنند این ۲ بازی کم میاورند. همینطور فکر میکنم چون به شخصه این مشکلات تجربه نکردم و تا به حال با کسی از این مشکلات رنج برده ارتباط نداشتم، زیاد نتوانستم با Missed Messages و You left Me ارتباط برقرار کنم. ولی حالا که بهش فکر میکنم برای قیمت کاملا مجانی آنقدر بد نیستند.
بعد از آن ۶ قمست از سری Lonely Wolf Treat را بازی کردم(که در کل ۲ ساعت و خردهای طول کشید). اگر میخواهید نقش گرگی به اسم تریت را بازی کنید که از خانوادهاش جدا شده، به شهری که در آن فقط خرگوشها زندگی میکنند آمده و با اینکه اکثر حیوانات از او وحشتزدهاند عاشق خرگوشی به نام موچی میشود، جای دوری نرید که این سری برای شما ساخته شده(جملم خیلی طولانی شد، ببخشید دیگه). اگر سری به صفحهی خرید بازی بزنید با یک عنوان نقشآفرینی بامزه مواجه میشوید. با اینکه LWT از این المانهای خوشگل و بانمک بودن زیاد استفاده میکند، داستان بیشتر دربارهی گرگی است که با مشکلاتی همچون دوری از خانواده، نفرت حیوانات جامعه نسبت بهش و ناتوان بودن در ابراز احساسات دست و پنجه نرم میکنند. شاید مورد آخر کمی مسخره به نظر بیاید ولی در حین بازی متوجه میشوید که دقیقا یکی از نقطه ضعفهای اصلی تریت است. LWT شاید بهترین گرافیک یا موسیقی را نداشته باشد ولی یکی از دلگرمکنندهترین بازیهای کوتاهی است که من تجربه کردم.
Keep trying and eventually, you’ll find people who like you for the weird fuck-up you are
من عاشق باترفلای سوپ شدم. انتظارات بالایی داشتم چون جدیدترین اثر برایانا لِی با نزدیک به ۲۰۰۰ رای بالاترین نمره را میان بازیهای itch.io داشت. خوشحالم که حتا از انتظاراتم هم فراتر رفت. باترفلای سوپ راجب ۴ دختر نوجوان است که هر کدام اخلاق و رفتارهای خاص خود را دارند ولی در یک چیز مشترک هستند؛ آن هم اینکه هر کدام در اوضاع فجیع و خانوادههای وحشتناکی بزرگ شدهاند. ولی بازی به هیچ عنوان روی این خاطرات تلخ مانور نمیدهد زیرا حال فعلی کاراکترهایش و اینکه چطور به عنوان یک انسان رشد میکنند برایش مهمتر است. باید اعتراف کنم که بازی داستان چندانی ندارد و ما فقط داریم تکهای از زندگی این افراد را مشاهده میکنیم؛ که به هیچ وجه نکتهای منفی نیست و فقط میخواستم بگویم که مثل از خیلی بازیهای این ژانر پر از پیچشهای داستانی و صحنههای هیجانانگیز نیست و بیشتر به شخصیتها و دیالوگهای بینظیرش تکیه میکند. به خصوص دیالوگها چون باترفلای سوپ در کنار آندرتیل یکی از خندهدارترین بازیهایی است که تا به حال تجربه کردم. بهتان قول میدهم حداقل در ۳ تا از صحنههای بازی بلند بلند قهقهه میزنید. غیر منتظره، زیبا، زیبا و زیبا است به همه پیشنهادش میکنم.
Excellent title! 🙂