یادداشت شخصی: نیو وگاس، فالاوتی که سزاوارشیم
سالهای بین ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۱ بیشک یکی از عجیبترین دوران ژانر نقشآفرینی رو برامون رقم زدن. بازیایی مثل ویچر ۱، دراگون ایج اوریجینز، مس افکت ۲، دارک سولز و اسکایریم با ماهها فاصله از هم دیگه راهی بازار شدن. فالاوت نیو وگاس قطعا یکی از بهترین بازیهای ایندوره و انقلابی برای این ژانر بود. نیووگاس نحوهی داستانگویی، پیشرفت کاراکتر و دنیاسازی رو تو بازیهای کامپیوتری برای همیشه عوض کرد. مراحل فرعی صرفا برای پر کردن وقت نبودن و داستانی برای گفتن داشتن. شخصیت بازیکن با پیشروی تو داستان تکامل میافت و حس قویتر شدن رو به اون میداد. دنیای نیووگاس با خیلی از بازیای اون دوران فرق میکرد و با عقل جور درمیومد! هر شهر دلیلی برای وجود داشتن داشت و از راه خاصی زندگی مردمش رو تأمین میکرد. این مقدار توجه به جزئیات و اهمیت به آیپی فالاوت دلیلی بود که خیلی از طرفدارا نیووگاس رو بهترین بازی سری فالاوت و درکل یه بازی نقشآفرینی خیلی خوب خوندن. ببینیم چرا؟
نیووگاس با مردن شما شروع میشه! مردی که حتا اسمش رو نمیدونین، با یه تیر خلاصتون میکنه و توی شهر رادیواکتیوی لاس وگاس ولتون میکنه. تا اینکه رباتی به اسم ویکتور شما رو به دکتر محله میبره. بعد از درمان شدن در عرض چند دیقه کاراکترتون رو میسازید و تو این دنیای بزرگ رها میشید. میتونید دنبال قاتلتونم برید یا نه، شمائید که داستانتونو تعریف میکنید. فقط با کارای سادهای مثل راه رفتن تو بیابون جذابترین داستانها رو تجربه میکنید. برملا کردن رازای والتها، انجام ماموریتهای همراهان، عوض کردن مغز سگ رباتی به اسم رکس و نابود کردن کازینوای پر از آدمخوارها به یاد موندنیترین لحظات بازی رو برام رقم زدن. برای تموم کردن بازی باید از ۴ گروه انسیآر، یِس من، لژیون سزار و مستر هاوس یکی رو انتخاب کنید. این نوع انتخاب منو یاد ویچر ۱ و ۲ انداخت. وقتی که باید از بین چندین گروه که هر کدوم عقیدهی خاص خودشون رو برای بهتر کردن دنیا دارند یکی رو انتخاب کنید. همشونم خیلی خوب و منحصر به فرد نوشته شدن. برای مثال سربازای لژیون سزار تو طول بازی آدمای بیگناه زیادی رو به قتل میرسونن و خیلیهارم برده میگیرن؛ ولی رهبرشون سزار یه انتقاد خیلی درست از خود دموکراسی میکنه و سیستم دیکتاتوری دوران روم رو بهترین انتخاب برای لاس وگاس کنونی میدونه اگه واقعا باهاش صحبت کنید. میدونم الآن شبیه یه بازاریاب برای شرکت آبسیدین شدم ولی واقعا از نحوهی داستانگویی نیووگاس بینهایت لذت بردم.
میخوام دربارهی ۲ نوع دیدگاه دربارهی انتخاب تو بازیها صحبت کنم. یکی از اونها مسیح هیتلره. مسیح هیتلر یعنی مثلا آیا میخوای یه نوزاد رو بکشی یا نوازشش کنی؟ این نوع انتخاب نه خیلی جذابه نه بازیکن رو متقاعد میکنه. اون یکی، کتاب انتخاب سوفیه. مادری که باید بین ۲ تا بچش یکی رو نجات بده. جفت اینها انتخابهای بدی هستن و حس خوبی رو به بازیکن نمیدن. بازیکن باید حس کنه که هم یه چیز خوب و هم بد دربارهی انتخابش هست.
جاش ساویر کارگاردان اصلی فالاوت نیووگاس
به نظرم لاسوگاس زمینهی بسیار هوشمندانهای برای بازی آخرالزمانیه به خصوص در عناوین فالاوت. چون بمب اتمی که به آمریکا خورده تأثیر چندانی روی این شهر نذاشته، وگاس تونسته که حال و هوای خودش رو حفظ کنه. بخاطر همین هم خیلی رنگینتر و زندهتر از مکانای دیگهی سری فالاوته.
بخش عمدهای از فالاوت تاریک و غمانگیزه. همه چی منفجر شده ولی استریپ وگاس منحصر به فرده در اینکه هیچ سلاح هستهای بهش برخورد نکرده. پس وقتی واردش میشی سریعا این نکته به ذهنت میرسه که این مکان یکی از آخرین جاهایی که حس دنیای قدیمی رو به آدم میده
نویسنده و طراح اریک فنسترمیکر
همینطور یه حس کابویی باحال هم داره وقتی با هفتتیرتون در حال گوش دادن به بیگ آیرن هستید و فیندها رو وسط بیابون هدشات میکنید.
سیستم پیشرفت بازیکن یکی دیگه از نقاط قوت نیووگاسه. با هربار لول آپ کردن مهارتهای مختلفتون رو مثل سلاحهای سرد، گفتار، پزشکی، تعمیر و… رو میتونید تقویت کنید. این مهارتها نحوهی بازی و به پایان رسوندن مراحل رو کاملا تغییر میدن. برای مثال اگه به لول کافی از گفتار رسیده باشید میتونید با متقاعد کردن بعضی از افراد از مبارزه باهاشون قسر در برید. همچنین یکی دیگه از ویژگیهای منحصر به فرد سری فالاوت پِرکهان. با هر ارتقاء کاراکترتون میتونید برحسب روش بازیتون پرک انتخاب کنید. این پرکها بازی رو کمی سادهتر میکنن و موقع صحبت با بعضی از افراد گزینههای بیشتری رو به شما میدن. برای مثال ریلود سریعتر و یا آدمخواری برای بیشتر کردن جون. دربارهی گیمپلی و تیراندازی نیووگاس نمیخوام صحبت کنم، فقط میخوام یه چیزی رو مطرح کنم. توی بازی تفنگای وجود داره به اسم کا۹۰۰۰ تفنگ سایبرداگی. این مینیگان یک مغز سگ داخلش داره، همینطور ۲ تا گوش آهنی و یک بینی. این سلاح اگه نزدیک دشمنی شده باشه و یا دشمنی رو بو کنه، گوشاش رو تکون میده و پارس میکنه. واقعا روش دیگهای برای متقاعد کردنتون برای تجربهی این بازی ندارم.
حین ماجراجوییاتون میتونین به کانالای رادیویی نیووگاس گوش بدین. این کانالا عالییین! مخصوصا با صداپیشگی وِین نیوتون به عنوان آقای نیووگاس. آقای نیووگاس یه هوش مصنوعیه که در کنار پخش کردن آهنای کلاسیک غربی، خبر هم میخونه. همینطور گاهی اوقات دربارهی تصمیمای بازیکن هم نظر میده. البته جملههای آقای نیووگاس محدوده ولی کی دوست نداره به صدای وین نیوتون گوش بده. هنوز هم باورم نمیشه که بخاطر این بازی شروع به گوش دادن آهنگای آمریکایی ۷۰ سال پیش کردم.
Great content! Super high-quality! Keep it up! 🙂
چندتا از پستهات رو خوندم و مطالبت را دنبال خواهم کرد. بهتره که اسم انگلیسی بازیها رو هم بنویسی. من طرفدار بازیهای ایندی و مخصوصا دوبعدی هستم و AAA ها و بازیهای سهبعدی رو کمتر دنبال میکنم. :))
ممنون بابت وقتی که گذاشتی. آره به فکر این بودم که اسم انگلیسی بازیها رو بذارم چون توی جست و جو خیلی کمک میکنه تا استفاده کردن از اسم فارسی. منم بازیهای ایندی رو خیلی دوست دارم و خیلی از بهترین بازیهایی که تو عمرم تجربه کردن ایندین ولی همیشه ایندی بازی نمیکنم. البته همیشه سعی کردم تعادل رو بین ایندی و AAA حفظ کنم 🙂 فعلا To The Moon رو دانلود کردم که تعریفش رو خیلی شنیدم.
دو تا چیز تو بازی بود که خیلی من رو جذب خودش کرد اول همون لژیون سزار بود که دقیقا سر یه سر که کل برق نیووگاس رو تامین میکرد با NCR در جنگ بودن لژیون سزار مردمی بنیاد گرا تند رو و محتجر بودن که درک درستی از موحبت سد هورو که کنارشونه نداشتن دقیقا مثل مردم خاورمیانه و NCR هم مثل سربازای ناتو بود که اومدن اونجا میگن برای حفظ امنیت نیووگاس که همون غرب خودمونه میجنگن امنیتی که به برق سد هوور بستگی داره و خود نیووگاس واقعا عالی بود نور و جلال شهر تو بیابون لم یزرع موهاوی تو شبها واقعا من رو جذب خودش کرد و وقتی خودم رو بهش رسوندم ذوق داشتم ببینم توش چه خبره وقتی در باز شد یه سورپرایز بزرگ بود دور شهر قشنگمون یه حلبی آباد با آدمای خشن و خلافکار بود حالا بابد کلی جون میکنی تا از در نیووگاس رد بشی و به قسمت لاکچری شهر بررسی و همینجوری راحت نمیدادن تازه وقتی هم به شهر میرسی و یه چرخی توش میزنی میبینم این شهر و چیزای توش فقط زرق و برق خالیه و بازم آدما همونان و گرفتاریای خاص خودشون رو دارن از مردی که بچه ش آدم خوارا میخوان بخودن تا نگهبان کازینویی که عاشق یکی از زنهای اونجا شده و نیخوان دوتایی از دست ریسشون در برن !
این سمبلهای بازی مثل نسخه قبلی یه کمدی سیاه فوق العاده از دنیای امروزمون ساخته
کاملا موافقم. تمام گروههای بازی فوقالعاده طراحی شدن. مخصوصا آقای هاوس که با اینکه اصلا باهاش موافق نبودم باز میتونستی یکم درکش کنی و اون لحظهای که برای اولین بار میبینیش تکرارنشدنیه. مرحلهی آدمخوارا و آلترا لاکس که اصن فکر میکنم باید تو کلاسها به عنوان نمونهی بارز طراحی مرحله تدریس شه. همین مرحلهی ساده که خیلیا ردش کردن رو میشه با ۴ یا ۵ روش متفاوت به پایان رسوند. این ویدیو رو شاید دیده باشی خیلی جالبه: