چرا فیلرها فوقالعادن!
اگر در کامیونیتی انیمه فعال باشید، احتمالا این عکسهای بسیار کمرزولوشن با یک عالمه عدد را دیدهاید که معمولا بالای صفحه نوشته شده، جای خالی، راهنمای فیلر. هر وقت صحبت راجب انیمهی طولانی شونن باشد یا بعضی اوقات مانگا، سر از کلهشان پیدا میشود؛ حتّا مقالات و ویدئوهایی وجود دارند که بهتان توصیه میکند از تجربهی چه قسمت یا چپترهایی بپرهیزید و یک وبسایت اختصاصی هم دربارهی همین موضوع ساخته شده و، هر وقت چنین چیزهایی را میبینم با خودم میگویم…
مگه فیلرا بهترین قسمت نیستن؟
خب، نه حتما بهترین ولی قطعا لیاقت جا انداختن را ندارند. این فرد نصف کابوی بیباپ را فیلر میخواند در حالی که قسمت ۲۳ شاید قسمت موردعلاقهام باشد، وقتی اسپایک به دنبال یک رئیس کالت میرود و در آخر، داستان خیلی فلسفی میشود و راجب ساخت خدا و نقش ما انسانها درش صحبت میکند.
همینطور، خیلی از دوستانم نیمهی اول پارت ۴ جوجو را فیلر میخوانند در حالی که چند از تا بهترین داستانگویی که تا به حال در انیمه دیدم را دارد. هدف من از این مقاله این است که راجب چند تا از قسمتهای محبوب “فیلر”م صحبت کنم و توضیح بدم که چرا نباید اینطور خطاب شوند و چرا، من هر چقدر هم که انیمه سمتم فیلر پرتاب کند بازهم تماشایش میکنم.
اول از همه، به عنوان فردی که راجب یک انیمه/مانگای خاص نمیتواند دهنش را ببندد و فکر تتویش را دارد، احتمالا باید دربارهی جوجو حرف بزنم. برای افرادی که نمیدانند جوجو راجب افراد قویهیکل است که کارهای قویهیکلی انجام میدهند مانند لت و پار کردن بقیه و حتّا لت و پار کردن بیشتر! ولی جدّا راجب مردان قوی(همینطور خانمها) که با بقیه به کمک قدرتی به نام استند مبارزه میکنند. استند ظاهر فیزیکی روحشان است که میتواند هر شکلی بگیر. در ماجراجوییشان آنها با همرزمهایی همراهاند که به نام جوبرو شناخته میشوند و همینطور با دشمنانی میجنگند که با جوفو، که برای من همیشه قسمت جالبتر داستان بودند.
نکتهای که خیلی بخاطرش به جوجو افتخار میکنم این است که دائم مکان داستانش را عوض میکند، واقعا، شما میتوانید از انگلیس به ایتالیا، ژاپن، مصر و یک عالمه شهر و کشور دیگر در عرض چندین قسمت بروید که دائما روند داستان را تازه نگه میدارند.
به این معنا که شخصیتهای اصلیمان همیشه در خطر دشمن اصلی نیستند و گاهی اوقات میتوانند کارهای دیگر انجام دهند که همانطور که حدس زدید، باعث ساخت اپیزودهای فیلر میشوند. یک قسمت خاص که دیدم خیلیها در فضای مجازی آن را فیلر میخوانند و همینطور دوستانی که جوجو را بهشان پیشنهاد دادم، قسمت شانزدهم پارت ۴ است. جایی که شخصیتهای اصلیمان به شکار میروند، نه آن شکاری که فکر میکنید، شکار موش! درسته، نکتهای که موقع صحبت دربارهی استندها بهش اشاره نکردم این است که فقط انسانها نیستند که میتوانند استند داشته باشند و ما در طول سری حیوانات و حتا گیاهانی را میبینیم که استند دارند.
در این قسمت، ما شاهد موشهایی هستیم که استند اسنایپری دارند. کل اپیزود فضای نسبتا کمدی دارد که خیلی ازش لذت بردم، تا وقتی این اتفاق میافتد.
برای کسانی که نمیدانند، آن فردی که الآن زخمی شد و نزدیک بود توسط یک موش کشته شود، جوتارو کوجو بود. او یکی از قویترین شخصیتهاییست که تا به حال در جوجو بوده است؛ او دیوی افسانهای را شکست داده، آنقدر قدرتمند و خیلی خیلی خیلیهای دیگر. دیدن آسیب دیدن او توسط یک موش یکی از بهترین دنیاسازیهاییست که در کل جوجو دیدهام. با این کار نویسنده به ما میگوید که یک انسان یا حتا جانور گنده بودن هیچ ارتباطی با قدرت استندش ندارد. با اینکه جوتارو از نظر فیزیکی بزرگتر و قویتر از یک موش است، استندها توسط ذهن کنترل میشوند که مبارزات جوجو را هزاران برابر جذاب میکنند از آنجایی که هر چقدر هم که قهرمانان ما قوی باشند بازهم کاملا نمیتوانیم مطمئن باشیم که در نبردهایشان برنده میشوند. من بهتان قول میدهم از الآن به بعد، مبارزات جوجو برایتان خیلی استرسزا خواهد شد از آنجایی که فهمیدید آنها شکستناپذیر نیستند.
فییییییییلر؟! واقعا فیلر؟!/.!/
مثال بعدی که میخواهم بهتان نشان بدهم بیشتر در ژانر باحال و خندهدار قرار میگیرد تا دنیاسازی بینظیر. قسمت ۱۲ سامورای چامپلو یک اپیزود ریکپ 1فوقالعاده جذاب است و قبل از اینکه چیزی بگویید، با بقیه فرق دارد. داستان از آنجایی شروع میشود که گروهمان موگن، جین و فو وارد یک اونسن میشوند. فو تصمیم میگیرد که تنی به آب بزند و در همین حال، موگن تصمیم میگیرد دفترچهی خاطراتش را بخواند تا خوشبختانه کمی اطلاعات راجب سامورایی که بوی آفتابگردان میدهد پیدا کند، فردی که به دنبالش میگردند.
اینجاست که فو و کاراکتری دیگر در داستان به نام ساکامی مانزو، اتفاقاتی که تا اینجا در سریال افتاده را بازگو میکنند. من نمیدانم که شما چامپلو را تماشا کردید یا نه ولی وقایع عجیب غریب زیادی در آن رخ میدهند بخاطر همین دیدن یک اپیزود ریکپ با صحبتهای مانزو دربارهی تاریخ کنونی ژاپن و خیلی چیزهای دیگر واقعا لذتبخش بود؛ این قسمت حتا یک آهنگ تیتراژ مخصوص با آهنگ Who’s Theme از نوجابس دارد که اگر من را بشناسید میدانید طرفدار پر و پا قرصش هستم. الآن که دارم بهش فکر میکنم، شینیچیرو واتانابه، سازندهی این اثر یک جورایی استاد فیلر است. غیر از این اپیزود، قسمت بیسبال هم بسیار جذاب بود و اگر به یکی دیگر از کارهایش برویم، اپیزود یازدهم کابوی بیباپ بسیار ابتکارآمیز است در حالی که اسپایک را حین شکار یک موجود عجیب یخچالی دنبال میکند. همین باعث شد که به ایدهی فیلر فکر کنم.
قبل از اینکه به خواندن مقاله ادامه بدید، باید یک اخطار کوچک بدهم و آن هم اینکه پاراگراف بعدی برای فصل پنجم ماجراجویی عجیب و غریب جوجو اسپویلر دارد. میدانم، میدانم، باید انیمهی بیشتری تجربه کنم ولی جوجو خیلی برایم ارزش دارد و هنوز آنقدر انیمه ندیدم پس اگر فصل پنجم را ندیدید از مطالعهی ۲ پاراگراف بعدی پرهیز کنید.
دلیلی که به فکر این ایدهی فیلر افتادم از آنجایی آمد که داشتم یکی از قسمتهای جوجو را بازبینی میکردم، در اصل فصل پنجم آن و مرگ آباکیو. این صحنه در کل آزارم داد وقتی برای اولین بار دیدمش؛ با اینکه بسیار زیبا و احساسی است، پایانش کمی عجیب بود. آباکیو سعی میکند صورت باس را با استفاده از استندش آشکار کند و در این کار موفق میشود، به قیمت جانش. بعد از اینکه از دنیا میرود، جورنو جیووانا یک تکه سنگ روی دستش پیدا میکند که وقتی آن را به محل اصلیش میرساند، صورت اصلی باس نمایان میشود.
به این دلیل میگویم که این صحنه اذیتم کرد چون هیچ تاثیری روی داستان کلی نگذاشت. باس یا همان دیاوولو خودش صورتش را نشان میدهد بخاطر همین هیچ نیازی به آن عکس نبود که مرگ آباکیو را بیمعنی میکند. تنها بعد از بازبینیم برای بار پنجم یا احتمالا ششم بود که به این نتیجه رسیدم که هیچ اشکالی ندارد. لزوما همه چیز نباید تاثیر گراندی روی داستان اصلی بگذارند؛ آباکیو برای همرزمانش تا رمق آخر جنگید و همین مهم است. اینکه بالاخره با گذشتهاش کنار آمد در حالی که شاید کمی دیر بود، ارزش دارد.
الآنهاست که بگویید خب، تمام فیلرها الزاما به کاراکترهایمان اضافه نمیکنند و روی داستان تاثیری نمیگذارند. بالاخره، فیلر با این هدف ساخته شده که انیمه به پایان مانگا نرسد به همین دلیل خیلی از آنها بیحادثهاند و تنها ماجراجویی را طولانیتر میکنند ولی…همین هدف اصلی نیست؟
ما انیمه تماشا میکنیم تا از زندگیهای شلوغ و استرسآورمان فرار کنیم و گاهی اوقات از روی بیکاری. ما به اینکه شخصیتهای موردعلاقهمان مبارزاتشان را برنده میشوند افتخار میکنیم و همیشه از خداحافظی باهاشان ناراحت میشویم پس چند قسمت، چند ساعت بیشتر باهاشان وقت گذراندن و در سفر بودن آنقدر بد است؟ در نهایت، من همیشه برای تماشای شلوغکاریهای جوسکه و اوکویاسو و دعواکاریهای جین و موگن وقت دارم، از آنجایی که همین صحنههای پراحساس کوچیک، دلیلی هستند که انیمه تماشا میکنم.
من نمیدونستم به این قسمتها میگن «فیلر»، مرسی! به قول قدیمیها این قسمتها پس «برای خالی نبودن عریضه است!»