جدال من با زبان ژاپنی: ۱ سال بعد
اوایل بهار ۱۳۹۹ بود که یکی از همکلاسیهایم خیلی تصادفی انیمهی دث نوت را سر کلاس بهم معرفی کرد. در آن زمان خیلی با هم صمیمی نبودیم و این پیشنهادش کمی عجیب به نظر آمد ولی بازهم نام اثر برایم جالب بود بخاطر همین خواستم که خلاصهاش را برایم تعریف کند. اول از همه گفت که این یک سریال نیست بلکه یک انیمه است، کلمهای که برای اولین بار به گوشم میخورد و توضیح داد که داستانش دربارهی بچه دبیرستانی است که با پیدا کردن دفترچهای به اسم دث نوت، قدرت این را پیدا میکند که با نوشتن نامهای افراد در آن، به قتلشان برساند. باید درک کنید که من در این موقع در مرحلهی “خِبرهی فیلم و سریال” خودم بودم و غیر از برکینگ بد و نارکوز دست به هیچ چیز نمیزدم؛ به همین دلیل در آن موقع خلاصهی دث نوت چرت و پرتترین چیزی بود که تا به حال شنیده بودم و هیچ علاقهای به دیدنش نداشتم. نمیدانم چطوری ولی برخلاف افکارم شروع به تماشایش کردم و واقعا از این کار خوشحالم چون یکی از معدود تصمیماتی بود که زندگیم را به شدت تغییر داد. با تماشای هر چه بیشتر انیمه، پادکست و مستند دربارهی ژاپن آمدند و روی آن مانگا و صفحه یوتیوبی که پر شده از ویدیوهای مختلف دربارهی سرزمین آفتاب. طولی نگذشت که غرق در این تونل بیانتها شدم و از اکتشاف جدیدم لذت میبردم. دقیقا اینجا بود که به فکر یادگیری زبان این کشور عجیب افتادم ولی چرا اصلا ژاپنی؟
کتابارو بنداز دور!
چیزی که قبل از تماشای دث نوت نمیدانستم این بود که من این همه مدت غرق در فرهنگ ژاپن بودم و هیچ خبری ازش نداشتم! کشف دوبارهی انیمه، شوق و هیجان دیدن فوتبالیستها و اسپریتد اوی روی تلویزیون قدیمی مادربزرگم را برایم زنده کرد. ناگهان احترام بالایی برای این مدیوم قائل شدم و تصمیم گرفتم آن را با یکی دیگر از علایقم که زبانآموزی است ترکیب کنم و پسر…چقدر سخت بود.
بخواهم روراست باشم، یکی دو ماه اول کاملا بهم خوش گذشت؛ در طی این مدت مشغول یادگیری الفبای سادهی ژاپنی که شامل هیراگانا و کاتاکانا میشود بودم، نحوهی خوشامدگویی و همینطور کلمات خیلی آسان که هر کس میتواند با یک سرچ از آنها باخبر شود. اینجا یکی از بهترین ایستگاههای جادهی زبانآموزی است از آنجایی که میزان دانشتان نسبت به روز قبل دائما چند برابر میشود و فکر میکنید که خیلی یاد گرفتهاید در حالی که به هیچ وجه اینطور نیست. طولی نمیکشد که کلفتی کتابهای آموزشی، تعداد لغات و یا پیچیدگی گرامر زبان موردعلاقهتان را میبینید و درجا استرس میگیرید و انگیزهتان را از دست میدهید. این دقیقا اتفاقی است که برای من افتاد به علاوهی ۲۰۰۰ کانجی(یکی از ۳ الفبای کانجی که در نوشتن به کار میرود) که باید یاد میگرفتم. خرید کتاب زبان ژاپنی بیشک بزرگترین اشتباهی بود که در این مسیر انجام دادم از آنجایی که نه تنها به صورت تکی بلکه در یک کلاس زبان هم کمک خاصی به شما نمیکند. تا مدتها من بر این باور بودم که رفتن به کلاس زبان انگلیسی برای حدود ۷ سال یکی از دلایل اصلی بود که نمرهی ۸ در آیلس گرفتم اما قضیه این شکلی نیست و من با شروع زبان سومم به این نتیجه رسیدم.
پس از تحقیقات زیاد دربارهی خود فلسفهی زبانآموزی، دیدن یک عالمه ویدیو دربارهی مِتودهای خودآموزی و همینطور صحبت با افرادی که در چندین زبان ماهر هستند به این نتیجه رسیدم که استفاده از یک کتاب زبانآموزی به عنوان اصلیترین منبع، به معنای واقعی کلمه تلف کردن وقت است و شما را به هیچ جایی نمیرساند. به خاطر همین در این قسمت نوشتم “کتابارو بنداز دور!” چون دقیقا کاریست که من حدود ۶-۷ ماه پیش انجام دادم و بهتر است که شما هم انجام بدهید. همهی اینها برمیگردد به فسلفهی غوطهوری در زبان و کلمات پرکاربرد. دربارهی خودِ غوطهوری در زبان و اینکه چرا مهمترین قسمت زبانآموزی است بعدا صحبت میکنیم اما خلاصهی مطلب این است که ما دقیقا باید عین نوزادها زبان یاد بگیریم. نوزادها تا حدود ۲ ۳ سالگی هیچ صبحتی نمیکنند و دائما دارند از محیط اطراف خود اطلاعات کسب میکنند یا به نوعی در زبانشان غرق شدهاند. از تلویزیون بگیر تا صحبت پدر و مادر تا اسباببازی همه چیز به زبانشان نوشته شده یا صحبت میشود به خاطر همین قبل از اینکه شروع به حرف زدن بکنند درک خوبی از آن زبان دارند. درست است که با گذشت سن ما در زندگیهای پرمشغلهمان وقت زیادی برای غرق شدن در زبان نداریم اما میتوان این پروسه را خیلی راحت کرد که یادگیری کلمات پرکاربرد یکی از بهترین روشهایش است.
قدرت کلمات ساده
یک تئوری معروف دربارهی زبانآموزی میان مردم وجود دارد آن هم این است که با یاد گرفتن ۱۰۰۰ تا از رایجترین کلمات یک زبان میتوانید حدود ۸۰٪ نوشتههای آن را متوجه شوید. به نظرم این تئوری با عقل جور درمیاید از آنجایی که نه تنها فهم شما از گفتارها و نوشتهها را بالا میبرد بلکه خود پروسهی immersion را سادهتر میکند. اما عدد هزار به نسبت کم است بخاطر همین از چند ماه پیش یک دِک ۶۰۰۰تایی کلمات پرکاربرد ژاپنی روی برنامهی آنکی نصب کردم و هر روز علاوه بر مرور کلمات گذشته، ۱۰ کلمهی جدید نیز یاد میگیرم. حالا که صحبتش شد، اینجا زمان خوبی است که با برنامهی آنکی آشنایتان کنم. قبل از اینکه حتا یادگیری زبان ژاپنی را شروع کنم، ساعتها ویدئو روی یوتیوب و اینور اونور دربارهی بهترین روشهای زبانآموزی تماشا کردم که همه با یکدیگر از زمین تا آسمان تفاوت داشتند غیر از توصیه به استفاده از آنکی، که تمامشان هم صدا اسمش را فریاد میزدند.
آنکی یک برنامه است که با استفاده از سیستم SRS1 و دادن این قابلیت به کاربران که دِکهای خود را بسازند و از برای بقیه هم استفاده کنند، پروسهی یادگیری و به خصوص به یاد ماندن دروس را به شدت آسان میکند. سیستم SRS اینطور کار میکند که اگر شما برای مثال ۱۰ کارت برای چندین کلمهی انگلیسی بسازید و بخواهید آنها را یاد بگیرید، کلماتی که برای شما راحت هستند کمتر به شما پیشنهاد داده میشوند و آنهایی که سخت هستند بیشتر تا آنها را بیشتر مرور کنید. هر روز یک سری کارت از آنهایی که در برنامه وارد کردید یا از اینترنت ایمپورت کردید برایتان در دسترس قرار میگیرد؛ اگر کارتهای جدید داشته باشید علاوه بر مرور کارتهای گذشته آن جدیدها را نیز یاد میگیرید و با این روش یاد گرفتن هر چیز برایتان خیلی ساده میشود. تنها بدی آنکی این است که خودِ پروسهی وارد کردن کارت شاید زمانبر باشد اما قطعا ارزشش را دارد. همینطور در اینترنت نیز هزاران هزار دک دربارهی موضوعات مختلف وجود دارد که به راحتی میتوانید نصب و استفاده کنید.
The Importance of Immersion
و اما میرسیم به مهمترین بخش زبانآموزی، غوطهوری در آن. به جرئت میگویم ۲۲ فصل سریال ساوث پارک، ۱۱ فصل سریال مدرن فَمیلی و صدها ویدئوی استاپموشن لگو در یوتیوب تنها دلیلی هستند که انگلیسیم الآن اینقدر پیشرفت کرده است. یادم میاد همهی این ویدئوها دائما در حال پخش بودند چه موقعی که درس میخواندم، غذا میخوردم و یا با کامپیوتر کار میکردم. آنقدر قسمتهای این سریها به گوشم خورده بودند که علنا دیالوگهای آنها را کاملا حفظ بودم. بدیهی است که اینکار الآن که بزرگتر شدم ممکن نیست از آنجایی که نه تنها بدون زیرنویس دیدن انیمه یا سریالهای ژاپنی ارزش آنها را کم میکند بلکه دیگر وقت ساعتها فیلم و سریال دیدن ندارم اما این دلیل نمیشود که دست از تلاش کردن بردارم. سادهترین کارها میتوانند تاثیر عظیمی روی تجربهی زبانآموزی و immersion شما بگذارند و اینجا قصد دارم چند تا از آنها را در اختیار بگذارم:
۱. اولین و راحتترین کاری که میتوانید انجام دهید تغییر دادن زبان سیستم کامپیوتر و موبایلتان به زبان دلخواهتان است. در نگاه اول این کار بیهوده به نظر میآید اما با عوض کردن زبان دستگاهی که دائما باهاش سر و کار دارید باعث میشود کلمات ساده، عبارات روزمره و به خصوص نحوهی نوشتن اعداد را یاد بگیرید.
۲. بعد از آن مهمترین کار این است که ساعتها صوت به زبان دلخواهتان داشته باشید که میتوانند صوت فیلم، سریال، پادکست و یا حتا کتاب صوتی باشند و اینها را روی کامپیوترتان دائما در حال پخش بگذارید یا mp3 player سادهای خریده و روی آن گوش دهید. به هیچ وجه مهم نیست که این صوتها قابلفهم برای شما باشند یا خیر چون خودِ عمل گوش دادن از همه چیز مهمتر است و با مرور زمان و یادگیری کلمات، خود به خود بیشتر متوجه میشوید. همینطور برای اِکسپورت کردن صوتِ قسمتهای سریال یا فیلم برنامهی subs2srs بهترین گزینهی شماست.
۳. تماشای فیلم، سریال، انیمه و یا انجام بازیهای ویدئویی به زبان دلخواهتان. همانطور که گفتم تجربهی یک اثر به زبانی که بهش مسلط نیستید از ارزش آن کم میکند بخاطر همین برای بار دوم میتوانید از دوبلهی زبان موردعلاقهتان استفاده کنید. برای مثال خودم به تازگی انیمهی دث نوت و ماجراجویی عجیب و غریب جوجو را به زبان ژاپنی و بدون زیرنویس تماشا میکنم و همینطور یکی دو هفته پیش بازی Prey که دفعهی اول چندان جذبش نشدم را به ژاپنی تمام کردم.
این کارها شاید در آغاز تاثیر چشمگیری نگذارند اما در درازمدت به صورت باورنکردنیای تسلطتان بر زبان را ارتقاء میدهند. نقطه قوت این روش و همینطور دلیلی که گفتم از کتابهای زبان استفاده نکنید این است که با غرق شدن در یک زبان و شنیدن دائمی آن نه تنها کلمات بلکه گرامر را نیز حفظ میکنید. آنقدر فعلهای متفاوت در موقعیتهای مختلف شنیدهاید که دیگر نیازی به یادگیریشان ندارید و هر لحظه که بخواهید صحبت کنید به صورت ناخودآگاه فرمهای درست به ذهنتان میآیند.
انگیزه در برابر دیسیپلین
یکی دیگر از مهمترین وجههای زبانآموزی که کیفیت درس خواندن شما را تعیین میکند و معمولا اهمیت خاصی بهش داده نمیشود، تاثیر انگیزه و دیسیپلین است. وقتی به این بحث میرسد افراد به دو قسمت تقسیم میشوند: اولین گروه دوست دارند همه چیز را با انگیزه پیش ببرند وگرنه کارهایشان تاثیر کامل خود را نمیگذارند و گروه دوم بر این باورند که آدمها باید بادیسیپلین باشند و همه چیز را بر حسب برنامهی سفت و سختی جلو ببرند. من متعلق به هیچکدام از این گروهها نیستم از آنجایی که مسلط شدن بر یک زبان، ماجراجویی است که قرار است سالها طول بکشد و چسبیدن به هر کدام از این روشها کمک خاصی بهتان نمیکند. برای من، آنکی نقش یک برنامهی سختگیر را بازی میکند که اگر هر روز وقت لازم را صرفش نکنم، روز بعد علاوه بر کارتهای جدید باید کارتهای روز قبل را نیز مرور کنم؛ به همین دلیل مجبورم هر طور که شده هر روز درسم را بخوانم. علاوه بر این من تقریبا هر روز مانگا میخوانم، مستندهای کوتاه دربارهی ژاپن میبینم و همین رویایی که یک روز میتوانم با تسلط کامل ژاپنی حرف بزنم، انگیزهی کافی است که به کارم ادامه دهم. انگیزه چیزی است که به راحتی به دست میآید از کارهایی که گفتم گرفته تا صحبت با افراد اهل کشور موردعلاقهتان یا پختن غذای محلیشان! هر چیزی که شما را کمی نزدیکتر به هدفتان کند، به نظرم عالی است.
به قول مَت هاکینز از BritVsJapan، یادگیری زبان مثل دانهی برفی است که از بالای کوه به سمت پایین میآید. در آغاز با سختی تمام یک گلولهی بسیار کوچک از خودش درست میکند اما با گذر زمان و دریافت علم بیشتر، رول خوردن و پایین آمدن برایش راحتتر میشود. کاملا درکتان میکنم اگر در موقعیتی قرار گرفتید که احساس میکنید هیچ پیشرفتی نمیکنید اما به یاد داشته باشید که خیلیها از جمله افرادی که اهل کشور موردعلاقهتان هستند واقعا برای تکتک کلمههایی که شما از زبانشان یاد میگیرید، ارزش قائلاند. تا مقالهی بعدی بدرود!
نمیدونم کی وبسایت شما رو گذاشتم تو لیستم فیدم ولی با این پست توجه م به شما جلب شد. منم ژاپن رو خیلی دوست دارم نه به خاطر انیمه بلکه بخاطر ماشیناش (: و خب دیر یا زود دوست دارم مثل شما ژاپنی یاد بگیرم، شاید یه روز با هم ژاپنی یه گپی زدیم.
راستی انیمه فقط initial D رو دیدم.
به به، ژاپنی یاد بگیری که عالیه. خیلی پروسهی دردناک و فوقالعاده لذتبخشیه:)))
من تو کار ماشین نیستم اصلا ولی دربارهی دریفتینگ و اینا تو ژاپن ویدئو دیدم، مثل اینکه خیلی حال میده. با عقل جور درمیاد چرا تنها انیمت Initial D باشه:)))
از اپلیکیشن هایی که به صورت مستقیم یاد میدن مثل دولینگو استفاده کردی؟
اتفاقا اولین منبعم برای یادگیری دوئلینگو بوده و اصلا پیشنهاد نمیکنم. اینجور اپها اصلا به صورت مستقیم یاد نمیدن و تظاهر به یاد دادن میکنن. اکثر lessonهاشون یا خیلی سادن یا حفظ کردنین یا ترجمن که برای یه زبانآموز تازهوارد ترجمه بدترین چیزه و میتونه به صحبتتون و در کل قدرت یادگیریتون آسیب بزنه. قطعا برنامههایی هستن که بهتون کمک میکنن، اگر آنلاین سرچ کنین زیادن ولی به نظر من هیچوقت به عنوان منبع اصلی قرار ندید؛ همیشه از اپلیکیشنها به عنوان یه منبع کمکی کنار دیگر کارهاتون استفاده کنین.
من در گذشته برای یادگرفتن زبان مدتی از دولینوگو استفاده کردم. اصلا پیشنهاد نمیکنم. بیشتر از اینکه چیزی یاد بگیری «تصور» میکنی که داری چیزی یاد میگیری. کلی نویز و یه مقدار کم محتوا. شاید برای کسی که اصلا هیچ ارادهای برای یادگیری نداره و فقط با gamification و تشویق از طرف اپ ممکنه از جاش تکون بخوره برای مدتی جذاب باشه (من بالای ۳۰ روز استریک داشتم، یعنی بیوقفه اپ رو استفاده میکردم) ولی در بلندمدت جای روشهای بهتری که در مقاله شایگان توضیح داده رو نمیتونه پر کنه.