آکیرا نیشکییاما در برابر آناکین اسکایواکر: قابلباور بودن و نبودن یک آنتاگونیست!
یک آنتاگونیست خوشساخت به تنهایی میتواند خوب یا بد بودن یک اثر را تعیین کند که به نظر من قابلباور بودن، مهمترین چاشنی است که باید بهش اضافه شود. این شخصیتهای منفی هستند که باعث حرکت داستان میشوند و به اعمال قهرمانهایمان معنا میدهند. درست است که وجودشان برای تعریف یک داستان حتمی نیست اما من مطمئنم اگر برگردید و نگاهی بر تجربههای موردعلاقهتان در دنیای سرگرمی بیندازید، عناوینی را پیدا میکنید که “آدم بدا” در آنها بسیار بیشتر از دیگر کاراکترها میدرخشند. در طی سالها ما تعداد زیادی از چنین شخصیتها را مشاهده کردیم اما نیشکی و آناکین بیشتر از همه به یادم ماندند از آنجایی که روایتهایشان شباهتهای زیادی با هم دارد؛ هر دو بچههای جنگی که از کودکی مجبور به مبارزه بودند ولی برادرهایی داشتند که در قسمتهای سخت زندگی آنها را راهنمایی میکردند که در نهایت همین حس برادری باعث شکستشان شد. البته یک تفاوت بسیار بزرگ میانشان وجود دارد آن هم این است که یکی داستان فوقالعاده احساسی و درگیرکنندهای را تعریف میکند و دیگری تنها ادایش را درمیارد.
*اسپویلر برای یاکوزا ۰، کیوامی و اگر بهش اهمیت میدهید، اپیزودهای ۱ تا ۳ استار وارز.
قسمت اول: کویی رها شده در دریای ستارگان
وقتی برای اولین بار بازی یاکوزا ۰ را شروع میکنید، نیشکییاما یا همان نیشکی به عنوان یک دوست و همراه شهر کاموروچو را به شخصیت اصلی، کازوما کیریو، نشان میدهد. فقط با چند خط دیالوگ یا حتا نوع رفتار نیشکی بازیکن درک بالایی از کاراکترش میگیرد و با اینکه چندان نقش پررنگی در داستان ندارد کاملا متوجه احساسات و هدف اصلیش میشود. نیشکی فردیست که اکثر کارهایش از عشق نشات میگیرند و همین عشق است که در نهایت باعث شکستش میشود؛ احساسات، علاقه و عشق جایگاه اول را در ذهن نیشکی دارند تا جایی که حاضر است جانش را برای عزیزانش فدا کند. قسمت دوم استار وارز سعی میکند تقریبا همین شخصیتپردازی را پیاده کند اما به طرز فجیعی شکست میخورد.
در دید سطحی آناکین اسکایواکر، یکی از شخصیتهای اصلی سهگانهای آغازین استار وارز، شباهتهای زیاد با نیشکی دارد؛ جفتشان از روی احساساتشان تصمیم میگیرند و عشق به نزدیکانشان انگیزهی اصلیشان برای جنگیدن است اما نویسندگی ضعیف فیلم باعث نابودی آن شده و قدرت تمرکز روی قسمتهای مهم را از آن گرفته است. آناکین زیردست اوبی-وان کنوبی تعلیم دیده و بخاطر اوست که آناکین به عنوان یک جِدایِ مبارز میتواند از مردم محافظت کند. زمان نسبتا یکسان و زیادی به جفت این افراد در قسمت دوم استار وارز داده شده اما ما به ندرت این دو را در کنار هم میبینیم در حالی که برعکس این در یاکوزا اتفاق میافتد. بازی از زمان کمی که کیریو و نیشکی با هم دارند به نحو احسن استفاده میکند و به شخصیتهایشان شاخ و برگ میدهد اما در استار وارز رابطهی “عاشقانه”ی سناتور پدمه و آناکین در مرکز قرار گرفته که اصلا با عقل جور درنمیاید.
پدمه و آناکین غیر از ویژگیهای ظاهریشان هیچ دلیلی برای عاشق شدن ندارند از آنجایی که خیلی کم همدیگر را میشناسند و در طول سهگانهای ۶ ۷ ساعته هیچ رابطهی معناداری با هم نمیسازند. بخاطر همین است که دلبستگی بیش از اندازهی فیلم با این دو اصلا با عقل جور درنمیاید. همهی اینها برای اینکه آقای جورج لوکاس وقت کار کردن روی فیلمنامه را نداشته یا اهمیتی به آن نمیداده چون همهی عشقبازیهای این ۲ فیلم تنها برای ساختن دلیلی پیزوریست تا دارث ویدر در ۵ دقیقهی آخر ظاهر شود. مهمترین اشکال این سهگانه این است که فیلمها دائما به بیننده دستور میدهند چه حسی داشته باشد بجای اینکه فضای آن را آماده کند تا خودش آن را تجربه کند. روابط واقعی و معنادار سهگانهی اصلی استار وارز با بازیگری روباتی و بیروح جایگذاری شدهاند، البته به غیر از امپراطور پلپتین که آقای ایِن مکدرمید برایش سنگ تمام گذاشته است. کمبود علاقه و تنبلی آقای جورج لوکاس در ساخت شخصیتهای قابلباور نه تنها یکی از شلختهترین فیلمهای تخیلی را ساخته بلکه زحمات دیگر افراد بااستعداد را نیز حدر داده امّا همه چیز به اینجا ختم نمیشود.
قسمت دوم: گم شده در دروازهی اجنه
بعد از به گردن گرفتن قتل یکی از بزرگترین اعضای کِلَن توجو، کازوما کیریو به ۱۰ سال زندان محکوم میشود و این اولین باریست که نیشکی باید به دور از برادرش روی پای خودش بایستد. کیریو همیشه تنها فردی بود که نیشکی به راحتی میتوانست رویش حساب باز کند و زمانهایی که خودش قدرت انجام کاری را نداشت از او کمک بگیرد. در نبود او، نیشکی با تحت تاثیر محیط خود قرار گرفتن مقصود اصلیش را فراموش میکند و بیشتر از همیشه متزلزل میشود. نیشکی به کیریو بند بود؛ بدون او، فردی که این همه مدت بهش وابسته بود با آدمهای دیگری عوض شدند که هر کدام به نوعی از او سوءاستفاده کردند. علاوه بر این نیشکی همیشه در پاسخ این سوال مانده بود که آیا حسش به کیریو نفرت بوده یا تحسین، که با نبودش به نفرت تبدیل شد. تک تک اطرافیانش به این تنفر نسبت به کیریو جان دادند و همین است که به یکی از دشمنان اصلی بازی تبدیل میشود. البته مهمترین نقطه در مسیر نابودی نیشکی که بیشترین تاثیر را رویش گذاشت خواهرش یوکو بود. کمی بعد از دستگیری کیریو، یوکو به بیمارستان منتقل میشود و نیشکی برای نجات جان او به ۳۰ میلیون ین نیاز پیدا میکند. اینجاست که مجبور میشود از یکی از همان هیولاهایی که از او سوءاستفاده میکردند درخواست کمک کند و چرخهی جنونش را به پایان برساند.
داستان یاکوزا کیوامی را بسیار دوست دارم چون ما شاهد سرنگونی و در نهایت رستگاری یک فرد شکستخورده هستیم که غیر از تحمل کردنش هیچ کاری از ما ساخته نیست. روایت کیوامی اکثر اوقات دردآور و افسردهکنندست اما شخصیتهای اصلی ما در پایان هیچ وقت امید خود را از دست نمیدهند و دقیقا بخاطر همین اینقدر عاشق یاکوزام. متاسفانه این را نمیتوانم دربارهی استار وارز بگویم.
سیر تحول کاراکتر نیشکی با عقل جور درمیاید زیرا او در خود نقطهضعف دارد؛ به همین دلیل خیلی سخت میشود که همان نوع نویسندگی را روی شخصیتی پیادهسازی کنید که یکی از قویترین مبارزهای جهان است و از بچگی تمرین دیده(و حتا در افسانهها آمده) که بهترین باشد و است. آناکین در هنرهای جِدای تعلیم دیده که بیش از ۱۰۰۰۰ سال قدمت دارد و همینطور زیردست ۲ تا از قویترین استادهای آن یعنی اوبی-وان کنوبی و یودا. پس از این همه سال، هنر جدای به اوج خود رسیده و از هر نظر بینقص شده است بخاطر همین قویترین مبارزان آن باید به راحتی نقطهضعفهای شاگردهایشان را تشخیص دهند. من هر چقدر هم که ویدئو دربارهی استار وارز ببینم یا مقاله بخوانم باز هم باورم نمیشود که آناکین اسکایواکر، یک جدای تعلیم دیده، بخاطر یک خواب و عاشق شدن به سادگی به عظمت جدای پشت کند و به راحتی بچههای کوچک و حتا استادانش را بکشد.
شخصیت آناکین از هر نظر افتضاح است چون نه تنها فکری پشتش نبوده بلکه هیچ یک از اعمالش پیشزمینهای ندارند؛ اتفاقات مختلف بدون توضیح یا دلیلی جلوی چشمتان رخ میدهند و از شما انتظار میرود که قبولشان کنید. حتا رابطهی آناکین با اوبی-وان که شاید مهمترین قسمت این سهگانه باشد به طرز باورنکردنیای نادیده گرفته شده است. غیر از چندین خط دیالوگ که به ماجراجوییهای پیشین این دو اشاره میکند ما هیچوقت تعامل معناداری میان این دو نمیبینیم. من مطمئنم اگر شما سهگانهای اول استار وارز را برای کسی که اسم جنگ ستارگان به گوشش نخورده پخش کنید، در هیچیک از صحنههای بزرگ سری احساساتی نمیشود چون چیزی برای احساسی شدن ندارد. ظاهرا تمام ماجراجوییهای جذاب آناکین و اوبی-وان به دور از بینندگان در رمانها، انیمیشنها، کامیکبوکها و… رخ داده و برای ما تنها پوستهای خالی از احساسات و عشق مانده. بخواهم روراست باشم، به عنوان طرفداری از این دنیا، واقعا قلبم را میشکند.
قسمت سوم: صعود به اژدهائی طلایی
بالاخره رسیدیم به ته خط؛ هیجان خاصی در نبرد میان نیشکی و کیریو وجود دارد که جایش بسیار در جنگ آخر میان آناکین و اوبی-وان خالیست. با نیشکی، این پایان داستان دردآوریست که ما ساعتها برایش وقت گذاشتهایم امّا با آناکین، ما شاهد تکان خوردن لایتسیبرهای دو نفر پشت یک بکگراند ساختگی هستیم که حتا آنقدر هم باهاشان ارتباط نداریم. هدف اصلی آقای جورج لوکاس در طول این سهگانه این بود که نقطهضعفهایش را با انیمیشن و افکتهای سینمایی بپوشاند، که این بار واقعا میزان فاجعه بودنش را نشان میدهد. از خود مبارزه در سیارهی موستافار بگیرید تا دیالوگهای مضحک آناکین، همه چیز خیلی حس بیروح و بیجان بودنی دارد. بازهم میگویم، سطح انیمیشن برای زمان خود و حتا الآن فوقالعادست ولی هر چقدر هم که پول خرج جلوههای ویژهی یک فیلم شود تا داستان و کاراکترهای قابلباوری پشتش نباشد هیچ فایدهای ندارد.
گفته شده که ماهی کوی با گذشتن از رود بیپایان بالاخره به دروازهی خدایان میرسد و به عنوان پاداش به اژدهایی طلایی تبدیل میشود. نه کیریو و نه نیشکی خواهان این جنگ هستند اما دست سرنوشت آنها را در این موقعیت قرار داده؛ اژدها نمیتواند نزدیکانش را فدای بهترین همرزمش کوی بکند و کوی نمیتواند آیندهاش را برای اژدها.
این نبرد با اختلاف دردناکترین مبارزهی یاکوزا است از آنجایی که نیشکی فردیست که ما این همه مدت با او وقت گذراندهایم. ما میدانیم رستوران مورد علاقهی او کجاست، اینکه کارائوکه را دوست دارد، شیک لباس میپوشد، نسبت به کیریو و دوستانش چقدر لطیف رفتار میکند و وقتی کل دنیا علیه او و برادرش بود، تا آخرین رمق خود جنگید. البته این به این معنا نیست که کوی شکست میخورد بلکه برعکس، او به رستگاری میرسد. نیشکی هیچوقت از زندگیش راضی نبود؛ والدینش توسط کازاما-سان، پدرخواندهی او و کیریو، به قتل رسانده شدند، خواهرش جلوی چشمانش جانش را از دست داد و مرگ یومی و دشمنی کیریو بالاخره او را شکست. در لحظات آخر زندگیش، آکیرا نیشکییاما تصمیم میگیرد با منفجر کردن ۱۰ میلیارد ین پول در کنار دلیل اصلی بدبختیهایش، کیوهی جینگو، برای اولین بار یکی را از چنگهای مرگ نجات دهد، برادرش کازوما کیریو. اژدهای طلایی بر مردم توکیو پول میباراند و چرخهی تکاملش را به زیباترین شکل ممکن به پایان میرساند.
اگه از سهگانهی اول استار وارز خوشتون میاد یا از یاکوزا بد کاملا عالیه! هدف من از این مقاله یا هر کدوم از نوشتههام خدشهدار کردن خاطرات یکی از آثار موردعلاقهش نیست. بیشتر دوست داشتم افرادی که باهام مخالفن درک کنن که چرا اینقدر ایراد از استار وارز گرفته میشه و یا چرا یاکوزا همیشه سر زبونهاست. تا وقتی زندهاین به هر چی میخواین عشق بورزین برعکس حرفی که بقیه میزنن!