گریس: نبرد با تاریکی(یا افسردگی!)
این ماه به هیچ وجه ماه خوبی برایم نبود. پشت سر هم بازیهای ضعیف، پر از باگ و ناتمام را تجربه کردم؛ که هم وقت و هم اینترنتم را به باد دادند. ولی خوشحالم که گریس لذت بازیکردن را به من برگرداند.
من یه طرحی رو از یه همکار دیدم و ایدهی یه دنیای بیرنگ که رنگش رو با پیشرفت بازیکن در اون دنیا بازیابی میکنه به ذهنم اومد. میخواستم که بازی حس یه تصویر بزرگ رو داشته باشه و برام سخت بود که از المانهای تکراری استفاده کنم. اما در آخر اون بالانس رو پیدا کردیم ولی راحت نبود
کانرد روزت کارگردان خلاق بازی
ژانر واکینگ سیمولاتور همیشه طرفدارهای خاص خودش را داشته و تا قبل از عرضهی دث استرندینگ شهرت زیادی نداشته. با این حال گریس یکی از بهترین بازیهای این ژانر است و شخصا فکر میکنم که هر گیمری باید آن را تجربه کند. یک نکتهی مهم دربارهی گریس که خیلی از آن خوشم آمد این است که بازی ترس از امتحان کردن چیزهای جدید را ندارد؛ دائما با انتظارات شما بازی میکند و لحظهای که فکر میکنید بازی را درک کردهاید کاملا برعکس میشود و مکانیک، دنیا و حتا رنگآمیزیهای جدیدی را به شما ارائه میدهد. صادقانه بگویم که گریس تنها بازی است که تمام المانهایش به نحو احسن با هم همخوانی دارند و یکدیگر را بهتر میسازند.
شما یک دختر بچهی کوچک به اسم گریس(اسپانیایی برای رنگ خاکستری) را کنترل میکنید و باید رنگ را به دنیایی بیجان برگردانید. این کار را باید با حل پازلهای ساده، کمک گرفتن از موجودات مختلف و با یاد گرفتن قدرتهای جدید انجام دهید.
بیشک اولین چیزی که با دیدن این عکسها به ذهنتان میآید آرتاستایل خیرهکنندهی بازی است. در طول بازی به دنیاهای زیادی سفر میکنید که هر کدام حال و هوای خود را دارد. تمام دنیاها منحصر به فرد هستند و تم خاص خود را دارند. یک دقیقه بر روی یک لاکپشت دریایی سوارید و در دقیقهی بعد در حال غذا دادن به یک موجود سنگی در جنگل. چیزی که قدم زدن، شنا کردن و پرواز کردن در این دنیا را لذتبخش میکند رنگآمیزی محشر و طراحی سادهی محیطهای بازی است.
با پیشرفت در بازی قدرتهای مختلفی را باز میکنید. مانند تبدیل به بلوک شدن برای شکستن زمینهای ترک خورده و یا پرواز کردن با استفاده از گلبرگهای قرمز. همینطور هر کدام از محیطهای بازی یک تعداد گوی درخشان دارند که باید آنها را جمع کرده و به دنیای اصلی بازگردانید تا بازی را به پایان برسانید.
در طول مسیرتان دائما با مفهوم تاریکی، افسردگی، ناراحتی و… در حال مبارزه هستید که در هر رویارویی شکل به خصوصی دارد. هر فرد گریس را به نوعی تفسیر میکند و من میخواهم تفسیر خود را با شما در میان بگذارم. اسپویلرهای کوچک برای بازی
من به شخصه فکر میکنم گریس بازتابی از دنیای خودمان است و دختر بچهای را به تصویر میکشد که با افسردگی دست و پنجه نرم میکند. در آغاز تمام انگیزه و ارادهاش را برای مبارزه از دست میدهد؛ ولی با گذشت زمان با افراد مختلفی آشنا میشود(مانند لاکپشت و موجود سنگی) که از او محافظت میکنند و به او در مسیرش کمک میکنند. در آخر هم دختر بچه بر ترس، افسردگی و غمش غلبه میکند و زیبایی دنیا را دوباره پیدا میکند. یا حداقل جوری که من فکر میکنم.
شما را با خارقالعادهترین ترکهای موسیقی گریس از گروه برلینیست تنها میگذارم.
سلام شایگان. من گیمر حرفهای نیستم و بعد از مدتها دارم بازی کردن رو دوباره امتحان میکنم. گریس تجربهی جالبیه و ازش خوشم میاد. میتونی بازی دیگهای معرفی کنی که احتمال بدی کسی که از گریس خوشش بیاد از اون هم لذت ببره؟ سیستم خیلی قویای ندارم اما در حد گرافیک گریس جوابه (ATI 4670) و ترجیح میدم گرافیک بازی چندان نزدیک به سبک Lisa the Painful نباشه.
سلام محمد، به سایت خوش اومدی.
نزدیکترین بازیای که به ذهنم میاد Limbo هستش. دقیقا مثل گریس دیالوگ نداره، پر پازلای باحاله و سبک هنری جذابی داره. بازی بعد همین استودیوی پلیدد Inside هم هست ولی خودم بازیش نکردم ولی تعریفشو زیاد شنیدم.
Night In The Woods هم قطعا گزینهی خوبیه ولی اون پازلا و منظرههای خیرهکننده رو نداره در عوضش داستان و موسیقیش فوقالعادن. زیاد با گرافیک کاردای رادئون آشنا نیستم بخاطر همین شاید اینو باز نکنه ولی فکر نکنم به مشکل بر بخوری.
بدرود، شایگان
ممنون شایگان. Limbo رو قبلا بازی کردهام اما بقیهی بازیهایی که گفتی رو مد نظر قرار میدم و احتمالا اول از همه سراغ Inside میرم.