انیمه و فیلم‌هایی که این چند ماه دیدم: فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۰

انیمه و فیلم‌هایی که این چند ماه دیدم: فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۰

اگر من را در توییتر دنبال کرده و یا دو مقاله قبل از این را مطالعه کرده باشید، می‌دانید که قسمت عظیمی از سال پیش را غرق در دنیای ماجراجویی عجیب و غریب جوجو بودم. از آنجایی که قلبا دوست دارم یک اثر را به صورت تمام و کمال به اتمام برسانم، جهان غنی جوجو تنها سوختی بود که برای بیش از ۷ ماه برای زندگی نیاز داشتم. به همین دلیل، وقت چندانی برای دیدن انیمه یا فیلم نداشتم اما با ورود بهار نه تنها مقاله‌ی ۱۳۰۵۴ کلمه‌ایم درباره‌ی جوجو منتشر شد بلکه سهولت بهاری به کارهای مدرسه هم راه پیدا کرد و وقت بیشتری برای تماشا پیدا کردم. خلاصه که این شما و این دیدنی‌های این ماه!

*تریلرهای این مقاله از یوتیوب بارگذاری شده‌اند؛ برای تماشایشان از فیلترشکن استفاده کنید!

سال نو را با جدیدترین اثر آقای تامس وینتربرگ یعنی همان اِنادِر روند 1شروع کردم. از آنجایی که قبل از این فیلم کار ۲۰۱۲ ایشان، دِ هانت، را نیز دیده بودم با انتظارات بالایی وارد شدم که اکثرشان براورده شدند. این فیلم یک نامه‌ی عاشقانه است به فرهنگ الکل‌نوشی و تاثیرات آن روی زندگی افراد در اقصی نقاط دنیا و مهم تر از همه، ریشه‌ای که این فرهنگ در کشور دانمارک دارد. این تم‌ها از نگاه ۴ معلم که هر کدام به نوعی از زندگی خصوصی و کاریشان خسته شده‌اند مورد بررسی قرار می‌گیرد و در طول فیلم ما پستی بلندی آزمایششان را مشاهده می‌کنیم؛ آزمایشی که می‌گوید الکل خون انسان به طور میانگین حدود ۰.۵٪ کم است و با بالا بردنش، احساس افراد به نقطه اوج خود می‌رسد. جوری که انادر روند تاثیر این آزمایش و در کل الکل روی ذهن انسان را با بازیگری بی‌نظیر و فیلم‌برداری حرفه‌ای به تصویر می‌کشد واقعا تحسین‌برانگیز است؛ فیلم هیچوقت حین پخش ۲ ساعته‌ی خود از نفس نمی‌افتد اما هر چقدر هم که داستان فیلم جالب و تماشای مدز میکلسن دوست‌داشتنی محشر بود، پایان آن به نظر کمی هول‌هولکی آمد از آنجایی که نه تنها اتفاقات خیلی سریع رخ دادند بلکه فیلم به جمع‌بندی درست حسابی‌ای نرسید. انادر روند بیشتر حس یک فیلم خیلی جذاب را می‌دهد که چند بچه دانشگاهی با عشق و علاقه و بودجه‌ی زیادی آن را ساخته‌اند تا فیلمی که دنبال رساندن پیام فوق‌العاده مهم و گرندی به بیننده است؛ البته که این به هیچ وجه نقطه‌ضعف فیلم نیست. با اینکه شاهکاری نبود که انتظارش را داشتم اندار روند فیلم بسیار خوش‌ساختی است که هدف اصلیش سرگرم کردن شماست در عین پرسیدن و پاسخ به سوال‌هایی که شاید خودتان آماده رودرویی باهاشان را نداشته باشید. پیشنهاد می‌شه!

بعد از آن با دویلمن کرای‌بیبی برای اولین بار با استایل آقای ماساکی یوآسا آشنا شدم. اگر انگلیسی حرف زدن صداپیشگان ژاپنی را فاکتور بگیریم، دویلمن یکی از بهترین انیمه‌ی دهه‌ی پیش است؛ روایتی درباره‌ی همه موضوعات کلیشه‌ای که دوست داریم مثل عشق، خشم، نفرت و غیره که همگی به نحو احسن به تصویر کشیده شده‌اند. داستان در ژاپن امروزی شکل می‌گیرد؛ جایی که شیاطین و انسان‌ها در کنار هم زندگی می‌کنند بی اینکه مردم از آن خبر داشته باشند. ما دانش‌آموز دبیرستانی، آکیر فودو، را دنبال می‌کنیم که به کمک بهترین دوستش، ریو آسوکا، تبدیل به یک دویلمن(نیمه انسان نیمه شیطان) می‌شود و تصمیم می‌گیرد از قدرتش برای مبارزه با شیاطین پلید استفاده کند. همچین داستان دیوانه‌واری با سبک انیمیشن و آرت‌استایل خیره‌کننده‌ی تیم یوآسا جان می‌گیرد و از اول تا آخر آدم را مجذوب خود می‌کند.

دویلمن کرای‌بیبی از هیچ چیز نمی‌ترسد و مسائل بزرگی مانند تبعیض، مرگ و اگزیستانسیالیسم را به صورت زشت و ناپسندی که هستند به نمایش می‌گذارد. شجاعت ماساکی یوآسا در نشان دادن انسانیت در خام و منزجرکننده‌ترین حالتش اثری را ساخته که تماشایش را به همه پیشنهاد نمی‌کنم؛ اثری که تنها در اکوسیستم نتفلیکس قابل‌ساخت است از آنجایی که بعید می‌دانم تلویزیون ژاپن و یا حتا دیگر سایت‌های استریمینگ جرعت پخش آن را داشته باشند. همینطور دویلمن کرای‌بیبی از مانگای اصلی خود و حتا نسخه‌های پیشین انیمه‌ی دویلمن به شدت الهام گرفته و آن را در داستان و موسیقیش با افتخار به رخ بیننده می‌کشد که دیدنش را چندین برابر جذاب‌تر می‌کند. همه‌ی این‌ها به علاوه‌ی شخصیت‌های واقعی و قابل‌باوری که به سمت یک اندینگ شگفت‌انگیز پیش می‌روند انیمه‌ای به یاد ماندنی را برایتان می‌سازد. شدیدا پیشنهاد می‌شه!

به دنبال دویلمن کرای‌بیبی، انیمه‌ی بانانا فیش را به پایان رساندم. بانانا فیش از آن دسته آثاریست که قبل از دیدنش هیچ چیز خاصی ازش نمی‌دانستم و چون در مای‌انیمه‌لیستم خاک می‌خورد، تصمیم گرفتم شانسی بهش بدهم. با اینکه در اوایل خیلی از جنبه‌های داستان برایم عجیب و غیرقابل‌‌باور بود، حالا که ۲ ۳ هفته از دیدنش برایم گذشته خیلی بیشتر قدرش را می‌دانم. داستان درباره‌ی ۲ پسر نوجوان به اسم‌های اَش و اِیجی است که به صورت تصادفی با یکدیگر آشنا می‌شوند و بر خلاف اینکه در ۲ دنیای کاملا متفاوت بزرگ شده‌اند با یکدیگر رابطه‌ای صمیمی برقرار می‌کنند. اش یک خلافکار سرسخت است که از بچگی مجبور به حفاظت از خودش بوده و ایجی کاملا برعکس، یک پسر دانشگاهی که تمام زندگی‌اش را در کنار خانواده‌اش در ژاپن گذرانده است. با اینکه دوستی این دو با عقل جور درنمیاید، هر کدام چیزی برای یادگیری و آموزش به دیگری دارد و در کنار هم به آرامش می‌رسند؛ چیزی که ایجی در کشور پرتکاپوی ژاپن و اش در کوچه پس کوچه‌های نیویورک هیچوقت به آن نرسیدند. با پیشروی داستان، شخصیت‌های جذاب دائما وارد بازی می‌شوند که هر کدام به نوعی از اش و ایجی برای رسیدن به قدرت استفاده می‌کنند و این در دست آن‌ها است که باهاشان مبارزه کنند. شاید بعضی از این افراد در آغاز کمی تک‌بعدی به نظر آیند، به خصوص آنتاگونیست‌های سری، ولی با گذشت زمان درک بیشتری از اهدافشان پیدا می‌کنید و وقتی بعضی‌هایشان از بین می‌روند، جای خالیشان قطعا حس می‌شود. هر چقدر هم که کلیشه‌ای به نظر آید، بانانا فیش یک داستان درباره‌ی احساسات و روابط میان افراد است که این از کاراکترهایش بگیر تا موسیقی کاملا واضح است؛ مخصوصا موسیقی که با حضور آرتیست‌هایی همچون King Gnu و BLUE ENCOUNT یکی از بهترین ساوندترک‌های انیمه‌ی اخیر را دارد. اگر دنبال یک انیمه‌ی دلگرم‌کنندهِ معرکه با ساوندترک شنیدنی و ویژوآل خیره‌کننده هستید، هیچ دلیلی نمی‌بینم که بانانا فیش را تماشا نکنید.

بعد از آن نیمه‌ی دوم فصل دوم انیمه‌ی ری: زیرو را تماشا کردم. بخواهم روراست باشم، نیمه‌ی اول فصل واقعا ناامیدم کرد؛ با اینکه صحنه‌های زیبایی درش بودند، داستان کلی به شدت کسل‌کننده بود و این حس را به بیننده می‌داد که به هیچ جای خاصی نمی‌رود. تمام کاراکترها در یک جا مستقر شده بودند و انیمه تم‌های کلیشه‌ای ری‌زیرویی مانند امید به زندگی و عشق را در هر مشکل دائما سر بیننده می‌کوبید. بخاطر همین علاقه‌ی چندانی به دیدن ادامه‌ی این فصل نداشتم اما خوشحالم که تماشایش کردم چون نیمه‌ی دوم تمام ایراداتی که سری داشت را شست و برد. اولین چیزی که حین تماشا به ذهنتان می‌رسد این است که داستان نسبت به قبل خیلی متمرکز‌تر شده و از اول کاملا واضح است که نقش هر شخصیت چیست و به سمت چه هدفی پیش می‌روند؛ موضوعی که نیمه‌ی اول خیلی ازش رنج می‌برد. دومین و اساسی‌ترین پیشرفت سری این است که خیلی از موضوعات نیمه‌ی اول که اصلا با عقل جور درنمیامدند، این دفعه زیر ذره‌بین قرار گرفتند و با باز شدن آنها روایت خیلی قابل‌فهم‌تر شده است. اگر تا به حال اسم ری‌زیرو به گوشتان نخورده بود، تماشایش قطعا ارزش وقت شما را دارد.

همه چیز که می‌خواستم درباره‌ی قسمت‌های جدید ری‌زیرو بگویم را گفتم؛ اگر می‌خواهید بیشتر بخوانید قسمت قبلی این سری مقاله را هم می‌توانید مطالعه کنید، وگرنه الآن وارد بخش اسپویلر می‌شویم. 

**اسپویلر برای ری‌زیرو**

قسمت عظیمی از این نیمه که واقعا برای من جذابش کرده بود تماشای گذشته‌های کاراکترها بودند؛ می‌دانم که در کامیونیتی انیمه، فلش‌بک‌ها به شدت میم شده‌اند اما در خصوص ری‌زیرو دیدن دوران کودکی امیلیا، منشاء دیوانگی جوس و از همه مهم‌تر، رابطه‌ی روزوال با اکیدنا و دلیل اینکه چرا نمی‌خواهد دیواره‌ی پناه‌گاه برداشته شود واقعا جالب بود. اینکه ری‌زیرو بعد از مدتی طولانی دارد دنیا و کاراکترهایش را گسترش می‌دهد و از بن‌بستی که بهش خورده بود درآمده برایم لذت‌بخش بود. چیز دیگری که جایش در نیمه‌ی اول واقعا خالی بود آن صحنه‌های احساساتی معروف ری‌زیرویی بودند که با نیمه‌ی دوم بازگشتند. این دفعه بیننده ارتباط خیلی بیشتری با کاراکترها برقرار می‌کند چون برخلاف نیمه‌ی اول وقت به سزایی برای توضیح گذشته و شخصیت‌هایشان صرف شده. همینکه ری‌زیرو باعث شد به گربه‌ی نارنجی گنده‌ای به اسم گارفیل اهمیت بدهم، سطح بالای نویسندگی‌اش را نشان می‌دهد.

همه‌ی این‌ها به علاوه‌ی موسیقی عالی و انیمیشن چشم‌نواز باعث شدند بی‌صبرانه منتظر فصل جدیدش باشم.

**اسپویلر برای ری‌زیرو**

ماه را با فیلم همانند یک اژدها با کارگردانی تاکاشی مییکه به اتمام رساندم. دقیقا مانند ری‌زیرو هیچ علاقه‌ای به دیدن همانند یک اژدها نداشتم چون نه تنها فیلم‌های اقتباسی بر اساس بازی‌ها اکثرا زباله هستند بلکه تصاویری که از فیلم دیده بودم آن چنان با سری اصلی یاکوزا فرق داشتند که کاملا تو ذوقم زدند.

تنها وقتی بود که یکی از یوتوبرهایی که دنبال می‌کنم به اسم Leadhead فیلم را با صفت “خیلی خوب” خطاب کرد که تصمیم به دیدنش گرفتم و باید بگویم که فوق‌العاده بود. داستان از آن جا شروع می‌شود که یاکوزایی به نام کازوما کیریو بعد از ۱۰ سال از زندان آزاد می‌شود و محله‌ش کاموروچو را به شکل کاملا متفاوتی پیدا می‌کند. اینجاست که می‌فهمد برادرش به او خیانت کرده و باید با شکست او دوست‌دارانش را نجات دهد. همانند یک اژدها به غیرممکن‌ها دست یافته زیرا توانسته است بدون هیچ گیم‌پلیی داستان بازی یاکوزا کیوامی را به شکل بسیار خنده‌دار و جذابی تعریف کند بی‌اینکه بیننده جای خالی مشت‌زنی و دعواهای بازی را حس کند. همانند یک اژدها کاملا متوجه است که بر اساس چه چیزی ساخته شده و به آن افتخار می‌کند اما در عین حال، ایده‌های جدید خود را نیز با داستان تلفیق می‌دهد. این فیلم آنقدر خوش‌ساخت است که به نظرم خیلی چیزها را از بازی اصلی هم بهتر انجام می‌دهد. برای مثال، یکی از مشکلات بزرگم با یاکوزا این است که تیر اسلحه هیچ تاثیری روی شخصیت اصلی نمی‌گذارند و فقط کمی از جانش کم می‌کنند. در این فیلم تفنگ‌ها یک خطر جدی به حساب می‌آیند و کازوما نمی‌تواند به راحتی ازشان بگذرد که به واقع‌گرایی فیلم اضافه می‌کند. تنها ایرادی که ازش می‌توان گرفت این است که ۲ ساعت زمان کافی برای اقتباس تمام بازی نیست بخاطر همین داستان خیلی سریع می‌گذرد که شاید برای بعضی‌هایی که بازی را تجربه نکردند گیج‌کننده باشد. به همین دلیل، ترجیحا فیلم را در کنار بازی تماشا کنید که نهایت لذت را ازش ببرید. پیشنهاد می‌یییییییییییییییشه!


  1. Another Round

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.