ویچر ۳: بازی دربارهی عشق
کمتر، بیشتر، بینشون، هیچ فرقی نداره. معنی مشخصی نداره و درجش دلبخواهیه. من یه راهب نیستم و تو زندگیم فقط کار خوب نکردم. ولی اگه قراره بین دو شیطان یکی رو انتخاب کنم، ترجیح میدم هیچ انتخابی نکنم
برای توصیف کردن بازی مورد علاقهتان یا در کل یک بازی خیلی خوب از چه کلماتی استفاده میکنید؛ «داستانش عالی نوشته شده»، «مناظر بازی واقعا نفسگیرن»،«کاراکترهای بازی به یاد ماندنیاند» و…. ویچر ۳ برای من خیلی بیشتر از این جملات است، به طوری که توصیف آن کار دشوار و زمانبری خواهد بود. ولی اگر بخواهم ویچر ۳ را در یک جمله شرح بدهم میگویم: «یک بازی است که پس از تمام کردن آن در خودتان خلأی حس میکنید که شاید با هیچ بازی دیگری پر نشود.». سیدی پراجکت با ویچر ۳ به غیرممکنها دست یافته و لایق تمام ۸۰۰+ جایزهای که به دست آورده از جمله بهترین بازی سال، بهترین بازی نقشآفرینی، بهترین داستانگویی و… بوده و است. سهگانهی بازی که سیدی پراجکت توانسته با استفاده از یکی از برترین کتابهای فانتزی، تخیلی(با همین نام) خلق کند واقعا تحسینبرانگیز است. درست است که بیشتر کاراکترهای اصلی این بازی توسط آندره ساپکوسکی، خالق کتابهای ویچر نوشته شدهاند ولی نویسندههای پشت این بازی توانستهاند کاراکترها و مکانهای خارقالعادهی خود را نیز به این دنیا اضافه کنند. به طوری که یکی از بهترین روایات بازی یعنی دیالسی قلبهایی از سنگ کاملا از شخصیتهای جدید ساخته شده.
چیزی که در طول بازی بسیار برایم لذتبخش بود، الهام گیری تیم سازنده از تک تک جملات کتابها بود. استفاده کردن از توصیفات آندره ساپکوسکی در طراحی صفات ظاهری و اخلاق کاراکترها، همینطور استفاده از توصیفات کتاب برای طراحی شهرهایی از جمله نوویگرادو توسان 1 نه تنها به زیبایی بازی اضافه میکند بلکه تأثیر عمیق کتابها را بر این اثر نشان میدهد. و از همه مهم تر ساخت یک بازی مستقل به نام گوئنت: کارتبازی ویچر و یکی از بهترین و جذابترین مینیگیمهای تاریخ بازیها به نام گوئنت فقط از چندین جمله از پنجمین کتاب ویچر یعنی غسل آتش. البته ویچر ۳ بازی صد از صدی نیست و مشکلاتی همچون باگهای آزاردهنده، بیتوجهی به بعضی از کاراکترها، هوش مصنوعی ضعیف در بعضی از قسمتها و… را دارد؛ ولی این مشکلات در برابر نکات مثبت بازی همچون داستان و مراحل هیجانانگیز و جذاب آنقدر کوچک و ریز هستند که شما حتا وقت برای فکر کردن به این مشکلات را ندارید.
حال قبل از اینکه به بررسی بازی بپردازیم به ۲ سوال پرتکرار جواب بدهیم:
آیا لازمه که دو بازی قبل رو بازی کنم یا کتابها رو بخونم، برای شروع این بازی؟
خیر؛ ویچر ۳ به نحوی طراحی شده که داستان بازیهای قبل را به شیوههای مختلف برای بازیکن بازگو میکند تا در قسمتهای مختلف داستان گیج نشود. برای مثال در بازی قبل این سری بین دو کشور تَمریا و نیلفگارد جنگی رخ داد که باعث نابودی تَمریا شد. بازیکنانی که برای اولین بار با ویچر آشنا میشوند این را نخواهند دانست، به همین دلیل بازی این موضوع را اینگونه برای آنها توضیح میدهد. در شروع بازی شخصیت اصلی بازی یعنی گِرالت به مسافرخانهای میرود. در آنجا بین دو فرد سرِ پرچم کشور تمریا که در مسافرخانه است دعوا میشود. یکی از آنها میگوید «اینجا دیگر تمریا نیست و اگر این پرچم را ببینند ما را دار میزنند». سپس صاحب این مسافرخانه آن پرچم را از روی دیوار میکند. بازیکن الآن متوجه شد که بین نیلفگارد و تمریا جنگی رخ داده و تمریا شکست خورده است. دربارهی کتابها هم لازم نیست نگران باشید زیرا این بازی داستان اوریجینال خود را دارد که پس از اتفاقات کتاب رخ میدهد.
ویچر اصلا چیه و داستان دربارهی کیه؟
میدانم که این سؤال شاید کمی مسخره به نظر بیاید؛ مخصوصا اینکه ۴ سال از انتشار بازی میگذرد، صدها مقاله دربارهاش نوشته شده و هزاران ویدیو دربارهاش ساخته شده است. ولی در هر صورت اگر این چند سال زیر سنگ زندگی میکردید یا به هر دلیلی اسم ویچر به گوشتان نخورده، کمی دربارهی آن صحبت خواهم کرد. سری بازی ویچر براساس رمانهایی با همین نام و نوشته شده توسط آندره ساپکوسکی ساخته شده است. ما در این رمانها دنیا را از دید شخصیتهای زیادی میبینیم ولی گرالت و دخترش سیری شخصیتهای اصلی داستان ما هستند که جفتشان ویچراند. ویچرها افرادی هستند که زیر آزمایشهای سختی میروند و اگر از آنها جان سالم به در ببرند از قدرت، سرعت و عکسالعمل بالایی برخوردار میشوند. درغیر این صورت در درد بسیار زیادی از دنیا میروند. آنها از دو شمشیر استیل و نقرهای برای مبارزه با انسانها و هیولاها استفاده میکنند. همینطور از قدرتهای جادویی به اسم نشانهها 2 برخوردارند که هر کدام کار خاصی انجام میدهند. برای مثال نشانهی ایگنی از دستان گرالت آتش پرتاب میکند، نشانهی اَکسی میتواند افراد را هیبنوتیزم کند و…. آنها پس از تمام کردن تعلیماتشان یک گردنبند بسته به آرم مدرسهشان میگیرند که به آنها در صورت جادو هشدار میدهد. برای مثال گرالت در مدرسهی گرگها تعلیم دیده و گردنبندی به شکل گرگ دارد. گرالت مدت زیادی قدرتمندترین شخصیت رمانها بود تا وقتی که ما با سیری آشنا میشنویم؛ بانوی فضا و زمان، فردی که قدرتی غیرقابل مقایسه با گرالت دارد و فردی که قرار است کهکشانها را از سرمای سفید نجات دهد. کتاب ها مبارزهی کمتر و خشونت بیشتری دارند؛ همینطور کتابها علاوه بر نشان دادن قدرتهای گرالت وسیری وقت زیادی را نیز صرف نمایش دادن نقاط ضعف و نیازهای احساسی آنها میکنند. موضوعی که بازیها زیاد به آن اشاره نمیکنند. بازیها شخصیت گرالت را دنبال میکنند و اولین دیدار بازیکنان با سیری در این نسخه از سری است؛ که در چندین مرحله سیری را نیز میتوانید کنترل کنید
گرالت: ۳ به یک، نامردی نیست
خودم تنهایی میکشمت
فقط وقتی که دستام و چشمام بسته شدن… البته اونوقتم نمیتونی
جهش گرافیک:
در این هیچ شکی نیست که سازندگان بازی باید هر اثر جدید خود را از نسخههای قبلی بهتر سازند؛ که این مسئله ویچر ۳ را هم در بر میگیرد. افراد پشت این اثر هم میخواستند تا بازیکنان برداشت اولیهی خوبی داشته باشند و میخواستند هم طرفداران سری بازی و هم طرفداران رمانها را تحت تأثیر قرار دهند. زیرا اولین چیزی که به چشم میآید و افراد را جذب یک بازی میکند گرافیک آن بازی است. سیدی پراجکت هم این را خیلی خوب درک میکرد و با هر نسخهی جدید گیمرها را از قبل هم شگفتزدهتر میکرد.
سیدی پراجکت برای ساخت اولین بازی اُپنوُرلد خود به یک اِنجین کاملا جدید نیاز داشت، بخاطر همین سازندگان بازی اِنجین بازی قبلی را بسیار بهبود دادند و رِدانجین ۳ را ساختند. ردانجین ۳ در زمینههایی همچون رِندِر دنیا، کیفیت صورت و انیمیشن، لبزنی و رندر آب و هوا بسیار خوب عمل میکند. آنقدر خوب که سیدی پراجکت برای سایبرپانک ۲۰۷۷ نسخهای از این انجین را استفاده خواهد کرد. با داشتن این ابزار هنرمندان ۳ بعدی توانستند کیفیت شخصیتها و دنیا را بیاندازه افزایش دهند. این نه تنها باعث شد که بازیکنان از تماشای بازی لذت برند بلکه باعث شد هر از گاهی از اسبشان پایین بیایند و به مناظر نفسگیر بازی خیره شوند. و باید بگویم که مناظر بازی آنقدر زیبا هستند که شما حتا به فکر fast travel هم نمیافتید.
دنیا و توجه به جزئیات ریز:
در طول بازی شما به ۴ مکان مختلف میتوانید سفر کنید:
- کئر مورهن: مکانی که گرالت و ویچرهایی که در طول بازی میبینیم در آنجا بزرگ شدهاند و توسط استادشان وزمییر که سنی نزدیک به سن این قلعهی غولآسا دارد(بیش از ۴۰۰ سال) تعلیم دیدهاند. وقتی که برای اولین بار به این قلعه سفر میکنید متوجه خواهید شد که این مکان بسیار ضربهدیده و بیشتر شبیه یک خرابه است. این خرابیها به این دلیلاند که در بازی اول این سری گروه سَلَمَندرا به کئر مورهن حمله کردند و لئو فردی که برای ویچر شدن تمرین میکرد را به قتل رساندند.
- نوویگراد: شهری که در گذشته خوشآمدگوی هنرمندان، ثروتمندان، ویچرها و جادوگران بوده، الآن پر از فقر، قتل، دزدی است که جادوگران در آن تحت تعقیباند. پس از خیانت جادوگری به اسم فیلیپا آیلهارت به پادشاه کشور ردینیا در بازی دوم این سری، پادشاه این کشور گروهی برای نابودی جادوگران به اسم ویچهانترها را تشکیل داد. بخاطر همین وقتی که در خیابانهای این شهر راه میروید کوههایی از آتش را میبینید که جادوگران به آنها بستهاند. البته این باعث نبود شغل برای یک ویچر مسافر نمیشود و در هر مکانی قطعا هیولا برای کشتن وجود دارد؛ گرچه بیشترین آنها انسانها هستند.
- وِلِن: قسمت بیرونی شهر نوویگراد که پر از مناظر بسیار زیبا است. ولی نگذارید که این زیباییها گولتان بزنند زیرا در این مکان هیولاها به دنبال خون شما و انسانها به دنبال سوءاستفاده کردن از شما هستند. شهری که بعد از جنگ بین تمریا و نیلفگارد بسیار زخمی شده؛ مکانی که پر از جسد افرادی است که در جنگ مردهاند و یا به دار آویخته شدند و توسط فردی اداره میشود که این شهر را با زور و کشتن به دست آورده. البته آنقدر هم جای بدی نیست و برخی از به یاد ماندنیترین قسمتهای داستان در این شهر اتفاق میافتد.
- جزایر اِسکِلیگ: اسکلیگ نفسی تازه نسبت به ولن و نوویگرد است و شخصا اسکلیگ را بهترین مکان بازی میدانم؛ آن هم به دو دلیل. یک: برای اولین بار میتوانید با ینیفر(عشق زندگی گرالت) مراحل مختلف را به پایان برسانید و با یکدیگر وقت بگذرانید. دو: برعکس دیگر شهرها بیشتر افراد این جزایر دوستدار شما و آماده برای کمک به شما هستند. از زره و شمشیر تا نیروی انسانی. شخصا خیلی از سفر به اسکلیگ خوشحال بودم زیرا قسمت بسیار بسیار کمی از کتابها در آنجا اتفاق میافتد و در دوبازی قبلا اصلا بهش اشاره نشده بود. همینطور مرحلهی آخرین آرزو که بسیار عالی و زیبا نوشته شده و مطمئنا یکی از بهترین مراحلی است که من در عمرم تجربه کردم در این جزیره اتفاق میافتد.
فاکتورهای زیادی وجود دارد که به غرق کردن بازیکن در یک دنیا و به یادماندنی کردن آن مکان کمک میکنند. که دربارهی آنها صحبت خواهیم کرد.
- اهمیت جزئیات ریز: اضافه کردن جزئیات کوچک به یک دنیا به حس زنده بودن آن مکان اضافه میکند. بعضی از بازیها مانند سری متال گییر سالید این جزئیات را بسیار جدی میگیرند. برای مثال در متال گییر ۲، اِسنِیک اگر زیاد زیر باران بماند سرما میخورد و وقتی که از دست دشمنان قایم شدهاید میتواند عطسه کند و جای خود را لو بدهد. در ویچر هم بسیار آشکار است که به این مسئله بسیار توجه شده. برای مثال اسب گرالت بعد از پیاده شدن او به دنبال آب و غذا میرود، ریش گرالت در گذر زمان رشد میکند، تمام اِنپیسیها در آب و هوای مختلف کارهای مختلفی انجام میدهند و یا وقتی که گرالت به مردم هشدار میدهد که برای دور نگه داشتن ارواح دور خانهشان نمک بپاشند، شما میتوانید این خط نمک را بعد از صحبتهای گرالت دور خانهها ببینید. این جور ریزهکاریها هستند که به یک بازی جان میدهند و حس زندگی کردن در یک دنیای واقعی را به بازیکن میدهند.
- مکانهای یک بازی میتوانند از یکدیگر متفاوت باشند و میتوانند ویژگیهای ظاهری و خصوصیات جالبی داشته باشند: نظرم را با استفاده از یک مثال توضیح میدهم. برای مثال نوویگراد و اسکلیگ را با هم مقایسه کنیم. نوویگراد با جمعیت ۳۰۰۰۰ نفر بزرگترین شهر کشورهای شمالی است. اگر دقت کرده باشید ساختمانهای این شهر از یک فرهنگ مشخص پیروی نمیکنند و از ترکیب چندین نوع معماریاند. این بخاطر این است که صدها کارمند سیدی پراجکت از نقاط مختلف اروپا در این شرکت کار میکنند و هرکدام توانستهاند قسمتی از فرهنگ خود را به این بازی اضافه کنند؛ مانند سوئدی، اسکاتلندی و لهستانی. افراد در این منطقه لحجههای مختلفی دارند؛ برای مثال دورفها لهجهی اسکاتیش دارند درحالی که بعضی از انسانها لهجهی بریتیش و بعضی دیگر هم مانند خود گرالت انگلیسی آمریکایی حرف میزنند. همینطور افراد این منطقه بیشتر پولشان را از وارد کردن محصول از دریا و خرید و فروش بدست میاپرند. جزیرهی اسکلیگ داستانی کاملا معکوس دارد. افراد معمولا در کنار دریاها و شاهان در کوهها زندگی میکنند. زندگی در کنار دریا به افراد این قابلیت را میدهد تا به سرعت و به راحتی سفر کنند و محصولات مختلف را بخرند و یا صادر کنند. همینطور زندگی شاهان در کوهها یک لایهی محافظتی به قلعهشان اضافه میکند زیرا کار را برای بالا آمدن دشمنان سختتر میکند. روستاهای زیادی هم در گوشه و کنار این سرزمین پراکنده شدهاند و یک چیز دربارهشان وجود دارد. اگر دقت کرده باشید تمام روستاهای اسکلیگ یک منبع درآمدی نزدیک به خود دارند؛ بعضیها از معادن طلا، مزارع و قطع چوب پول درمیآورند. اگر باز هم دقت کنید متوجه میشوید که در نوویگرد به غیر از انسانها دورفها، الفها و نومها نیز زندگی میکنند ولی در اسکلیگ خبری از این نژادها نیست. این به این دلیل است که برعکس قسمتهای دیگر دنیا که نخست توسط دورفها و الفها کشف شده بودند، اسکلیگ برای اولین بار توسط انسانها کشف شد و از آن موقع هم جمعیت اسکلیگ را انسانها تشکیل میدهند. افراد این جزیره شباهت زیادی به وایکینگها دارند؛ از زرههای سنگین و شمشیرهای بلند استفاده میکنند و لحجهی بین سوئدی و ایرلندی دارند، اما برعکس وایکینگها قد بسیار بلندی دارند.
- یک مکان میتواند کاراکتر و گذشتهای داشته باشد: باز هم جملهام را با یک مثال توضیح میدهم. درباره ی کئر مورهن کمی صحبت کنیم. وقتی که وارد این قلعهی غولآسا میشوید روی تمام دیوارهای اتاق اصلی نقاشیهایی از ویچرهای زمانهای گذشته وجود دارد، که بسیار جالب به نظر میآیند؛ اگر بخواهید دهها کتاب دربارهی ویچرها از مدارس مختلف وجود دارد که میتوانید بخوانید. و باید بگویم که ویچر ۳ اولین کتابی است که خواندن کتابها و کاغذهای مختلف بازی خستهکننده نیستند و بسیار جذاباند. ویچری به نام جورج از مدرسهی گریفین که توانست اژدهایی را با شمشیر استیل بکشد، کیان از مدرسهی گربه که ببعد از ماهها شکنجه توسط یک جادوگر عقل خود را از دست داد و یا گِرد از مدرسهی گرگ که توسط مردم بهش خیانت شد و پس از نابود کردن یک اژدها زنده زنده آتش گرفت. البته فقط نقاشیها و خواندن نوشتههای مختلف نیستند که به یک مکان کاراکتر میدهند بلکه عاملهای دیگری هم وجود دارند که به یکی دیگر اشاره خواهم کرد. اگر از کئر مورهن دور شوید و کمی به سمت غرب بروید جایی که ویچرهای جوان تعلیم میدیدند را میبینید که الآن تبدیل به یک خرابه شده و پر از ارواح است. پس از مدتی جست و جو کردن و تماشا کردن گذشته 3 به این پی میبرید که پسر بچه ای در این مکان توسط روستاییان به قتل رسیده. و تنها وقتی طلسمش شکسته میشود که همانند یک ویچر دفع شود. پس گرالت بدن او را همراه با دو شمشیرش دفن میکند و روح آن پسر بچه آزاد میشود. این لحظههای کوچک هستند که حتا سالها پس از انتشار بازی به یاد بازیکنان میمانند.
- مراحل جذاب: اگر داستان یک بازی غنی از مراحل جذاب، کاراکترهای عالی نوشتهشده و موسیقی زیبا باشد بازیکن را جذب خود میکند. و وقتی مراحل جذاب باشند بازیکن هیچوقت موقعیتهایی که کاراکترها درش هستند را فراموش نمیکند. خوشبختانه ویچر ۳ پر از اینجور صحنهها است. برای مثال من هیچگاه مناظر نفسگیر جزایر اسکلیگ را فراموش نخواهم کرد بخاطر مرحلهی آخرین آرزو؛ که در پایان مرحله گرالت و ینیفر برروی کشتی شکسته شدهای نشستند و دربارهی گذشته با یکدیگر حرف میزنند.
این شهرها و مکانها در دنیای گیمینگ مثالهای زیادی دارند مانند: سیتیدل در مس افکت، کلمبیا و رپچر از بایوشاک، وایتران از اسکایریم، لوس سنتوس از جیتیای ۵، سایلنت هیل و….
یکی از خیلی دلایلی که ویچر ۳ پس سالها بازی میشود، دربارهاش صحبت میشود و خیلی از
بازیها با آن مقایسه میشوند این است که ویچر ۳ تمام نکات بالا را رعایت میکند و در ساخت مکانهای به یاد
ماندنی زیادی موفق میشود.
فکر میکردم ویچرها از دو نوع شمشیر استفاده میکردن. یکی برای هیولاها، یکی هم برای انسانها
اشتباه فکر میکردی جفتش برای هیولاهاست
گیمپلی:
گیمپلی ویچر ۳ از نسخهی قبلی خود در زمینههایی مانند حمله کردن، جاخالی دادن، استفاده از پوشنها، نشانهها و… تغییر چندانی نداشته؛ بلکه بیشترین تفاوت را ما در سیستم ارتقاء قابلیتهای گرالت میبینیم. حال از نکات ساده شروع کنیم تا در آخر دربارهی سیستم ارتقاء صحبت کنیم.
مانند خیلی از بازیها گرالت از دو نوع حمله استفاده میکند: ۱. حملهی سریع برای دشمنان ضعیف. ۲. حملهی سنگین برای دشمنان قوی. همینطور گرالت از ۳ روش برای جاخالی دادن استفده میکند. ۱. رول کردن برای دور شدن از دشمنانی که از حملهی سنگین استفده میکنند. ۲. جاخالی دادن برای دور شدن از دشمنانی که از حملهی سریع استفاده میکنند. ۳. اگر وقت برای هیچکدام از این ۲ نداشتید میتوانید پری کنید و حملهی دشمن را دفع کنید. که قسمت کمی از جانتان را کم خواهد کرد ولی در عوض میتوانید بلافاصله به او حمله کنید و جان دشمنتان را کم کنید. همچنین با هر حمله به محور آدرنالینتان اضافه میشود که با ارتقاء کاراکترتان میتوانید از این محور به روشهای زیادی استفاده کنید برای مثال میتوانید اگر در هنگام مبارزه کشته شدید به بازی برگردید.
این نوع حمله کردن و جاخالی دادن از زمانهای قبل تا الآن در بازیهای زیادی انجام شده؛ موارد پایین چیزهایی هستند که ویچر ۳ را با بازیهای دیگر متفاوت میسازد.
****بعضی از موارد زیر ممکن است در بازیهای دیگر استفاده شده باشند، منظور من شیوهی استفاده کردن از این موارد است****
نشانهها: بحث را با قدرتی شروع کنیم که قطعا از همه بیشتر آن را استفاده خواهید کرد، نشانهها. ۵ قدرت جادویی که هر کدام به شیوههای مختلف به شما هنگام مبارزه کمک میکنند. شاید جالب باشد که بدانید گرالت فقط چندین بار در کتابها از نشانهها استفاده میکند. زیرا قدرت زیادی ندارند و انرژی زیادی لازم دارند. به هر حال شما از ۵ نشانه در بازی استفاده خواهید کرد.
کوئن: زره اضافهای دور گرالت فعال میکند که بعد از یک ضربه میشکند.
یِردن4: تلهای روی زمین فعال میکند که باعث آهسته شدن دشمنان میشود.
ایگنی: محوری از آتش از دستان گرالت به سمت دشمنان پرتاب میکن.
آآرد: نیرویی از دستان گرالت به سمت دشمنان وارد میکند که باعث پرتاب آنها به زمین میشود.
اَکسی: یک دشمن را برای مدت کوتاهی هیبنوتیزم میکند.
صادقانه بگویم یردن کاملا به درد نخور است. تنها وقتی که از این نشانه استفاده کردم برای مبارزه با Wraithها بود که مجبورید از یردن استفاده کنید وگرنه مبارزه غیر ممکن است. نه اینکه نشانهی بدی باشد ولی کوئن و ایگنی بسیار موثرترند و در درجه سختیهای بالا باید از محور جادوییتان عاقلانه استفاده کنید. یادم رفت که بگویم در بازی شما محور جادویی دارید که هر لحظه پر میشود و با کامل شدن آن میتوانید از نشانهها استفاده کنید.
کراسبو: بسیار صریح است. گرالت معمولا این سلاح را برای شلیک به هیولاهای پرنده استفاده میکند. بازهم وسیلهای کاملا بیفایده؛ زیرا حتا اگر ارتقائش دهید آسیب زیادی به دشمنان وارد نمیکند و فقط برای به زمین انداختن دشمنان هوایی استفاده میشود.
بمب: بمبها استفادهی زیادی در دنیای ویچر دارند. علاوه بر نابود کردن لانهی هیولاها، میتوانید از آنها بر علیهشان هنگام مبارزه استفاده کنید. و چون بمبها کاراییهای مختلفی مانند سوزاندن، کور کردن و آهسته کردن دشمنان را دارند، میتوانید با ترکیب با دیگر قدرتهای گرالت از تاکتیکهای زیادی استفاده کنید و آسیب بیشتری اعمال کنید.
پوشنها: بازهم بسیار صریح است. با گردآوری گیاهان مختلف در ماجراجوییهایتان گرالت میتواند پوشن درست کند؛ که ۷۳ نوع مختلف دارد. و بسیار پرکاربرداند؛ بعضی از پوشنها کاربرد کلاسیکی مانند افزایش جان، قدرت و محور جادویی گرالت را دارند. و بعضیها استفادهی به خصوصی دارند مانند افزایش آسیب به نوع خاصی از هیولاها. با اینکه پوشنها بسیار مفید هستند سازندگان مطمئن شدند تا از استفادهی بیش از حد آنها توسط بازیکن جلوگیری کنند؛ آن هم با دو روش. ۱. پوشنها زمان اندکی فعال هستند و در بیشتر اوقات که شکست دشمنان به استراتژی و زمان زیادی لازم دارد پس از مدت کوتاهی اثراتشان از بین میروند. ۲. در بازی به غیر از محور جان و جادو، محور دیگری به اسم زهر دارید. گرالت تنها تعداد معینی پوشن را میتواند استفاده کند و با هر بار استفاده به محور زهرتان اضافه میشود و اگر بیش از حد استفاده کنید از جان گرالت کاسته میشود.
سیستم ارتقاء: مانند خیلی از قسمتها بازی سیستم ارتقاء دادن گرالت بسیار عالی است و با دقت بالایی طراحی شده. شما گرالت را در زمینههای مبارزه، جادو و کیمیاگری میتوانید بهبود دهید. یکی از مشکلات رایج این سیستم در بازیها حس بیتأثیر بودن آنها است. بیشک بازیهای زیادی را تجربه کردید که پس از ساعتها بازی کردن، کاراکترتان را ارتقاء میدهید و هنگام بازی تأثیر چندانی به چشمتان نمیخورد. ویچر ۳ کاملا برعکس است. هر ارتقاء نه تنها لذتبخش است، بلکه بسیار تاثیرگذار است. حتا اگر از انتخابتان راضی نباشید تاثیر آن را به نوعی در بازی خود خواهید دید. حتا در بعضی مواقع ارتقاء دادن یک چیز ممکن است شما را از یک قسمتی از گیمپلی بینیاز سازد. برای مثال گزینهای در این منو وجود دارد به اسم Undying که اگر آن را به دست آورید و اگر محور آدرنالین شما پر باشد میتوانید به بازی برگردید. اگر هم نشانه کوئن را ارتقاء دهید با ضربه خوردن به جان شما اضافه میشود. حال اگر این ۲ قدرت را با هم ترکیب کنید کاملا بینیاز از پوشنها خواهید شد زیرا شکست شما بسیار سخت میشود. اینجور تغییرات این حس را به بازیکن میدهد که طرز بازی او با بقیه کاملا فرق دارد و به هروشی که بخواهد میتواند بازی را به پایان برساند.
ویچرا برای هیولا کشتن ساخته شدن. فرقی نمیکنه کی اعلانو گذاشته، پول باید کافی باشه، همین. ویچرا بحث نمیکنن. شک تردید نقشی نداره. اونا فقط کیسهی سکهای که زیر پاشون پرت شده رو برمیدارن و به راهشون ادامه میدن. مردم انتظار ندارن ویچرا اونارو از دست خودشون نجات بد
داستان و مراحل اصلی:
بیشک بیشتر بازیهایی که به خوبی از آنها یاد میکنید بازیهایی هستند که داستان جذابی دارند، چه گیمپلی خوبی داشته باشند یا خیر، یا حتا در بعضی از مواقع مانند فصل ۱ واکینگ دد اصلاً گیمپلی نداشته باشند. بازیهایی مثل متالگیر، مس افکت، لَست آف آس، آنچارتد و گاد آف وار از مثالهایی هستند که سریعا به ذهن آدم میآیند. ویچر ۳ هم در این زمینه استثنایی نیست. کاراکترهای جذاب و جالب و داستانی که شما را به صندلیتان میخکوب خواهد کرد از دلایل اصلی هستند که این بازی قادر به کسب بیش از ۸۰۰ جایزه شده است. هیچ چیز بهتر از بازی کردن مراحل باورنکردنی و تجربه کردن داستان خارقالعادهی این بازی نیست. البته مشکلات کوچکی در رابطه با کاراکترهای فرعی وجود دارد که دربارهی آنها صحبت خواهیم کرد.
داستان اصلی: ویچر ۳ ادامهی داستان ۲ بازی قبل است و به آنها پایان میدهد. پس از ربوده شدن توسط گروه وایلد هانت نقش اصلی ما گرالت روح خودش را در برابر روح معشوقهاش ینیفر عوض میکند و خود عضو گروه وایلد هانت میشود. پس از چندین سال به دنیا برمیگردد و فراموشی بسیار جدی دارد. از اینجا داستان بازی اول شروع میشود. گرالت با کمک جادوگری به اسم تریس مریگولد حافظه خود را برمیگرداند و به دنبال عشقش ینیفر میرود. از اینجا داستان بازی سوم شروع میشود. اگر برای اولین بار با سری ویچر آشنا شدید اصلاً نگران نباشید زیرا بازی به نحو احسن ۲ بازی قبلی را برای شما توضیح خواهد داد.
***خطر اسپویل کتابها***
پس از پیدا کردن ینیفر، گرالت توسط پادشاه کشور نیلفگارد، اِمییر وار اِمریس احضار میشود؛ امییر از او درخواست میکند که گرالت دخترش سیری را پیدا کند و او را به نیلفگارد بازگرداند. از اینجا ماجراجویی شما شروع میشود.
***تمام شدن اسپویلر***
کاراکترها:
گرالت از ریویا:
کاراکتر اصلی سهگانهی بازی ویچر و یکی از کاراکترهای اصلی سری کتاب آن. گرالت قدرتمندترین ویچر دنیا به حساب میآید. به دلیل داشتن بدنی قوی علاوه بر آزمایشات معمولی، آزمایشات اضافهتری نیز بر روی او انجام شد که بر قدرت او اضافه کرد. موی سفیدش نیز اثری از همین آزمایشات است. پس از نجات دادن جان پرنسس کشور سینترا به اسم پَوِتا او از قانون سورپرایز استفاده کرد و دختر او سیری را به فرزندی گرفت. قانون سورپرایز نوعی پاداش است که میان ویچرها بسیار معروف است و برای استخدام ویچرهای جدید استفاده میشود. معمولا بعد از اینکه ویچری جان فردی را نجات میدهد آن فرد میگوید «هرچی که بخوای بهت میدم» که ویچرها بعضی وقتها پاسخ میدهند «من چیزی را که تو داری و نمیدانی چیست رو میخوام» و یا «اولین چیزی که رسیدی به خانهات آن را می بینی و نمیدانستی چیست » این ۲ جمله به نوزادی که به دنیا نیامده اشاره میکنند. که با گفتن این جملهها پدر و مادر باید بچهشان را در سن ۶ سالگی به آن ویچر بدهند. سپس ویچر با بچهای که درخواست کرده تمرین میکند و رابطهای نزدیک بین آنها برقرار میشود. در این صورت به آن بچه فرزند سرنوشت میگویند. سیری هم با گرالت تمرین دیده و فرزند سرنشت اوست.
سیری:
بانوی فضا و زمان یا همان سیری فرزندخواندهی گرالت به شمار میآید که این دو توسط سرنوشت به یکدیگر متصل شدهاند.طبق گفتهی قبلیم بین فرزند سرنوشت و ویچر سرپرست او رابطهای صمیمانه وجود دارد؛ ولی برای گرالت و سیری در آغاز اینطور نبوده است. گرالت ۶ سال بعد از درخواست سیری به کشور سینترا میرود و درخواست قبلی خود را رد میکند. زیرا نمیخواست فردی دیگر را زیر آزمایشهای ویچرها بگذارد. ولی گرالت از این خبر نداشت که سیری را خواهد دید. پس از مدتی وقتی که در جنگل بود فریاد بسیار بلندی را میشنود. وقتی که به سمت این صدا میرود دختری کوچک را در دام هیولای بزرگی میبیند. پس از نجات دادن دختربچه از او راه خانهاش را میپرسد. سپس میفهمد که فرزند سرنوشتش یک دختربچه است. گرالت نمیخواست فردی را از خانوادهاش جدا کند و او را تبدیل به یک ویچر کند مخصوصا اگر آن فرد یک دختر بچه باشد. پس او را در قلعهی سینترا میگذارد و به راه خود به تنهایی ادامه میدهد. مدتی بعد نیلفگارد به سینترا حمله میکند و این کشور را کاملا نابود میکند. گرالت که نگران سیری میشود با سرعت تمام به این شهر میرود و دیوانهوار به دنبال او میگردد. تا اینکه او را در خانهی یکی از فقیران شهر پیدا میکند؛ درحالی که این دو یکدیگر را در آغوش گرفتهاند سیری از گرالت خواهش میکند که دیگر تنهایش نگذارد و گرالت هم میگوید که تا ابد از یگیدگر جدا نخواهند شد. البته این داستانی است که خوب است قبل از بازیکردن ویچر ۳ بدانید ولی داستان ویچر ۳ سالیان سال بعد از واقعه رخ میدهد.
*** اسپویلر برای کتابها***
در پایان آخرین کتاب ویچر یا همان بانوی دریاچه گرالت و سیری از هم جدا میشوند. و دیگر همدیگر را نخواهند دید.
*** پایان اسپویلر***
حال سیری برگشته و در خطر است. و نجات دادن او در دستان شما است. و باید بگویم که سیری نقش بسیار بزرگ و مهمی را بازی میکند. و پیدا کردن او فقط یک مرحله نیست وتمام داستان به او مرتبط است.
ینیفر از وِنگِربِرگ:
ینیفر معشوقهی گرالت در کتابها است و میتواند معشوقهی او در بازی هم باشد. همانطور که گفتم گرالت توسط گروه وایلد هانت برای چندین سال ربوده شد، ولی در آغاز اینگونه نبوده است. در آغاز گروه وایلد هانت قصد گرفتن ینیفر را داشتند ولی گرالت روح خود را با ینیفر عوض میکند و خود با گروه وایلد هانت میرود. جالب است بدانید، وقتی که گرالت و ینیفر برای اولین بار با یکدیگر آشنا شدند، ینیفر قصد گرفتن جان گرالت را داشت. ولی گرالت در آخرین لحظه آرزویی میکند که توسط جنی برآورده میشود و این دو به یکدیگر میرسند. البته اینها قبل از داستان ویچر ۳ رخ میدهند. در آغاز این بازی گرالت به تازگی حافظه ی خود را بازگردانده و به دنبال ینیفر است. و پس از پیدا کردن او این دو به دنبال به سیری میروند. باید بگویم که ینیفر هم همانند سیری نقش بسیار بزرگی را در این بازی خواهد داشت.
گروه وایلد هانت:
دشمنان اصلی ویچر ۳ گروه وایلد هانت هستند که باید آنها دست و پنجه نرم کنید. سیدی پراجکت در طراحی این دشمنان سنگ تمام گذاشته است. زیرا وقتی که برای اولین بار با آنها آشنا میشوید یک حس ترس و استرسی در شما ایجاد میشود و از خودتان میپرسید که چگونه اینها راشکست خواهم داد. ولی با گذشت زمان خودتان را ارتقاء میدهید و با افراد زیادی متحد میشوید که این نبرد را قابل باورتر میکند. در این قسمت میخواهم دربارهی گذشتهی این گروه صحبت کنم مسئلهای که بازی زیاد به آن نپرداخته است. در زمانهای بسیار دور گروهی از الفهای زمین با استفاده از پرتالها به دنیایی جدید آمدند و اسم خود را قوم کهن نامیدند. اما آنها در این دنیا تنها نبودند و گروهی از انسانها و اسبهای تک شاخ از قبل در این دنیا زندگی میکردند. بخاطر همین الفها با انسانها وارد جنگ شدند و آنها را کاملا نابود کردند. مدتی زندگی برای الفها بسیار عالی پیش میرفت. آنها قصر باشکوهی به نام تیر نا لیا ساختند و روز به روز به تمدنشان اضافه میشد. ولی مانند هر امپراطوری آنها به برده نیاز داشتند. چون از اسبهای تک شاخ نمیتوان بردهی خوبی ساخت، آنها تصمیم گرفتند که از دنیاهای دیگر برده بگیرند. پس گروهی را به اسم وایلدهانت و یا سواران سرخ(به دلیل رنگ زرهشان) ساختند و اسبهای تک شاخ را مجبور کردند که به دنیاهای دیگر پرتال باز کنند تا این گروه به کمک آنها سفر کند. وایلد هانت در یک کار مهارت داشت، ایجاد رغب و وحشت در مردم. آنها برای ایجاد ترس از زرهها و شمشیرهای بزرگ و اسکلت شکل استفاده میکردند. همیشه از اسبهای سیاه استفاده میکردند و با یجاد توهم در مردم اسبهای خود را با ۶ پا نشان میدادند. همینطور در برخی از موارد با کشتی پرندهی غولآسا و ترسناکی به نام نَگِلفار5 سفر میکردند.
جالب است بدانید در هیچ نقطه از کتابها گرالت با اعضای این گروه دیدار نکرد. او فقط در بازیها با وایلد هانت مواجه میشود. فهمیدن اینکه آنها چرا به زمین آمدهاند و از سیری چه میخواهند، به عهده شما است.
اول دربارهی چند نکات مثبت و منفی صحبت کنیم.
نکات مثبت:
به جرعت میتوانم بگویم این بازی دارای به یاد ماندنیترین کاراکترهای بازیهای ویدیویی است. افرادی که با آنها گریه میکنید، میخندید و حال میکنید و شانه به شانه در حال نبرد هستید. همینطور اگر بازی قبل این سری را بازی کرده باشید با ایمپورت سیوتان میتوانید کاراکترهای بازی قبل را نیز به این بازی بیاورید.
بسته به انتخابهایتان در طول بازی شما ۳ پایان متفاوت را میتوانید کسب کنید؛ خوب، بد و ناراحت کننده. علاوه بر اینها شما حدود ۱۰ پایان کاراکتری دارید. یعنی میتوانید با انجام دادن بعضی از مراحل فرعی به داستان این افراد پایان بدهید. پس در کل ۱۰ پایان برای کاراکترهای فرعی و یک پایان اصلی برای داستان خود دارید.
صداپیشگی کاراکترهای عالی است؛ نه تنها صدای صداپیشهها با کاراکترها بسیار سازگار است، بلکه لبزنی آنها نسبت به نسخه قبلی بسیار پیشرفت کرده است.
نکات منفی:
- بعضی از کاراکترها مانند دَندِلاین، زولتن چیوای و پریسیلا پایان مشخصی نگرفتند. با اینکه در طول بازی بسیار مهم بودند.
- در بازی ویچر ۲ شما میتوانستید جان ویچری به اسم لتو را بگیرید و یا او را ببخشید. اگر او را میبخشیدید با ایمپورت سیو ویچر ۲ او در بازی میتواند حضور داشته باشد. ولی به طرز عجیبی لتو در بازی من حضور نداشت، با اینکه سیوم را ایمپورت کرده بودم. بعد ها فهمیدم که شما باید آخرین autosave خود را انتخاب میکردید، نه manualsave. این برایم بسیار آزاردهنده بود. زیرا نه تنها لتو یکی از کاراکترهای مورد علاقهی من بود بلکه با یک پیام ساده هنگام ایمپورت کردن میتوانست حل شود.
- کمی دربارهی شخصیت پریسیلا صحبت کنیم. پریسیلا به راحتی یکی از بهترین و غمانگیزترین صحنههای بازی را برایم رقم زد. وقتی که آهنگ Wolven Storm را اجرا کرد. این صحنه درواقع همان قسمتی بود که مرا به گریه انداخت. این صحنه آنقدر زیبا است که اگر آن را اول بازی به من نشان میدادند من همان موقع به بازی ۱۰/۱۰ میدادم. با این حال سازندگان در قسمتی از داستان او را کاملا فراموش کردند.
*** اسپویلر کوچک دربارهی یکی از مراحل فرعی بازی***
در نقطهای از داستان پریسیلا توسط یک قاتل مورد حمله قرار میگیرد. این باعث میشود که در بیمارستان بستری شود. پس از این اتفاق من به این فکر افتادم که اگر مرحله را تمام کنم همهچیز به حالت اولیه خود برمیگردد و پریسیلا از بیمارستان درمیآید؛ ولی اینطور نبود. پس از تمام کردن دهها مرحله و حتا داستان اصلی بازی پریسیلا در آن بیمارستان خواهد ماند. و حتا هیچ دیالوگی نمیتوانید رد و بدل کنید.
*** تمام شدن اسپویلر***
بسیار تعجبآور است که فردی که در آغاز بازی
بسیار مهم است و نقش بزرگی را در داستان بازی میکند به همین راحتی فراموش میشود.
نوشتن یک داستان کار راحتی نیست و به تصویر کشیدن آن دشوارتر است. خوشبختانه ویچر به نحو احسن ۳ قادر به نمایش دادن یک داستان هیجانانگیز و پرمحتوا است. و بعضی از نقاط داستان آن قدر قدرتمند و احساسی هستند که باعث شد اشک از چشمانم جاری شود. صحبت کردن دربارهی بعضی از این لحظهها اسپویلر محسوب خواهد شد ولی به یکی از آنها در قسمت موسیقی خواهیم پرداخت. در نیمه اول شما باید شهر به شهر بروید و از افراد مختلف دربارهی سیری پرس و جو کنید. و ویچر ۳ شهرها و مناطق جدید را به بهترین روش معرفی میکند. وقتی که برای اولین بار وارد نوویگراد می شوید و جادوگران بیگناه را در حال سوختن میبینید. و یا وقتی برای اولین بار به جزایر اسکلیگ میروید، کشتیتان توسط دزدان دریایی مور حمله قرار میگیرد. این باعث میشود که بازیکنان بیشتر در داستان و دنیای بازی غرق بشوند.
همینطور از داستان بازی بسیار لذت بردم زیرا یک داستان کلیشهای «نجات دنیا از دست آدم بدها» نبود. درست است که در آخر بازی سیری دنیا را از وایت فراست نجات داد ولی داستان هیچوقت بر روی وایت فراست نمیچرخید. این بازی دربارهی رابطهی گرالت با افرادی که عاشقشان هست بود؛ به خصوص سیری و ینیفر. این بازی دربارهی رسیدن سیری به دورهی جوانی و غلبه بر ترسهایش بود. بازیهایی همچون مس افکت ۲ از این مشکل رنج میبرند. کاراکترهای بسیار قوی و به یاد ماندنی دارند ولی داستان یک داستان کلیشهای دربارهی نجات دنیا است.
مراحل فرعی:
غیر از مراحل عالی اصلی بازی، مراحل فرعی نیز وجود دارند که با اهمیت و توجه بالایی ساخته شدند. این نوع مراحل ۳ نوع دارند.
- مراحل فرعی: مراحلی که کاراکترهای اصلی داستان در آنها حضور دارند یا داستانی برای گفتن دارند.
- قراردادهای ویچر: در نقشهی این بازی شهرها و روستاهای زیادی را مشاهده خواهید کرد. هرچقدر انسانها افزایش یابند، هیولاهای بیشتری پدیدار میشوند. و هر چقدر هیولا بیشتر باشد کار بیشتری برای ویچرها ایجاد میشود . بخاطرهمین هر موقع که وارد یک روستا یا شهر شوید تابلوی بزرگی را خواهید دید که قراردادهای مختلفی برای نابود کردن یک هیولا در آن نوشته شده. تمام این قراردادها یک الگو را دنبال میکنند. اول با فردی که این قرارداد را گذاشته صحبت میکنید، برای پول بیشتر چانه میزنید، به دنبال هیولا میروید و در آخر با یک مینیباس روبره میشوید. و مطمئن باشید که این قراردادها به هیچ عنوان تکراری نخواهند شد.
- شکار گنج: هر از گاهی که در دنیای ویچر مشغول به کشتن دشمنان هستید، میتوانید از جسدشان نقشهی گنجی پیدا کنید. با دنبال کردن این نقشهها معمولا به پول، شمشیر یا زره میرسید. این مراحل ممکن است پس از چند بار برایتان تکراری شوند ولی قسمت کوچکی از این بخش را تشکیل میدهند. بیشتر مراحل این بخش پیدا کردن نقشهی زره و شمشیرهای ویچرها است. به غیر از مدرسهی گرگ که گرالت در آنجا تعلیم دیده است ۴ مدرسهی دیگر وجود دارند. هر کدام از این مدارس زره و شمشیرهایی دارند که زمانی به جنگجویی از این همین مدارس تعلق داشته. شما میتوانید با پیدا کردن نقشههای مختلف این زره و شمشیرها را بسازید. پیدا کردن این قطعات بسیار جذاب است زیرا همهی آنها داستانی جذاب پشت خود دارند. و باید بگویم ویچر ۳ اولین بازی است که خواندن کتابها، نوتها و کاغذهای مختلف در تمام نقاط دنیا بسیار جذاب بودند و داستانی پشت خود داشتند.
حال به برخی از به یاد ماندنیترین و جذابترین آنها بپردازیم.
آخرین آرزو: بیشک یکی از بهترین مراحلی که در عمرم بازی کردم آخرین آرزوست. ایدهای خلاقانه و کاراکترهای جذابی را پشتش دارد و به نحو احسن پیادهسازی شده. همانطور که گفتم گرالت توسط یک آرزو سرنوشت خود را با سرنوشت ینیفر گره زد و باعث شد که عاشق یکدیگر شوند. به طور ساده در ان مرحله ینیفر سعی دارد که این آرزو را بشکند و ببیند که آیا گرالت و او باز عاشق یکدیگر میمانند یا خیر. این مرحله نه تنها بر پایان بازی تأثیر میگذارد بلکه این انتخاب را به بازیکن میدهد که بین ینیفر و تریس مریگولد انتخاب کند.
گوئنت: همانطور که در آغاز مقاله گفتم، گوئنت فقط از چند جمله از پنجمین کتاب ویچر ساخته شده. و باید بگویم که بسیار معتادکننده است. در این بازی شما باید از ۴ قلمرو هیولاها، اسکویاتل، کشورهای شمالی و نیلفگارد یکی را نتخاب کنید. هر کدام از این قلمروها کارتهای به خصوص خود را دارند که آنها را با بردن افراد مختلف در بازی برنده میشوید و قلمروهای خود را قویتر میکنید. وقتی که به یک لِوِل مشخصی رسیدید میتوانید در مسابقههای گوئنت شرکت کنید و با کاراکترهای اصلی نیز بازی کنید. این مینیگیم آنقدر جذاب است که با بازی کردن یک دست سریع با یک فروشنده ساعتها بعد خود را در حال بازی با یک قاتل زنجیرهای پیدا میکنید.
مشتزنی قهرمانِ، قهرمانان: در ۳ شهر اصلی بازی یعنی نوویگراد، اسکلیگ و ولن شما میتوانید وارد مسابقههای مشتزنی شوید؛ که هر کدام ۳ فرد برای مبارزه دارند و بسیار لذتبخش هستند. اگر این ۹ نفر را شکست دهید، مرحلهی مشتزنی قهرمان، قهرمانان برایتان باز میشود. در این مرحله شما باید با فردی که در تمام سرزمینها قهرمان است وارد مشتزنی شوید و اگر او را شکست دادید، قهرمان کل دنیا میشوید. وقتی کهوارد میدان میشوید میفهمید که این فرد درواقع فرد نیست و یک ترول سنگی است. درست خواندید شما باید یک هیولا را که از سنگ ساخته شده با دستانتان شکست دهید. البته آنقدر عجیب نیست زیرا قبل از اینکه گرالت با این ترول روبرو شود، یک خرس را باید شکست میداد.
دنبال یک ریسمان: اگر به مسافرخانهی هفت گربه در نوویگراد بروید میتوانید قراردادی برای کشتن یک ومپایر پیدا کنید. وقتی که به این ومپایر میرسید میبینید لَمبرت در حال کشتن این هیولا است. لمبرت دوست قدیمی گرالت و ویچری از مدرسهی گرگها است. پس از کشتن ومپایر و پس از صحبت با لمبرت میفهمید که او به دنبال انتقام گرفتن از گروهی است که بهترین دوستش را به قتل رساندند. که رئیس این گروه ویچری از مدرسهی گربه است. سپس با یکدیگر به دنبال تکتک اعضای این گروه میروید. داستانی جذاب از انتقام و دوستی بین گرالت و لمبرت.
موسیقی:
مثل همیشه مقاله را با موسیقی بازی تمام میکنیم. موسیقی بازی توسط Marcin Przybyłowicz ساخته شده است. بله من هم نمیدانم فحش است یا نه. این آلبوم ۳۵ ترکه تمام موسیقیهایی که شما نیاز دارید را دارد. ترکهای آرامشبخش پسزمینه برای وقتی که با اسبتان در حال سفر هستید، موسیقیهای سنگین و شدید مبارزه و تِمهای کاراکترها. جالب است بدانید ترک استیل برای انسانها درواقع نسخهای ریمیکس شده از یک آهنگ عروسی معروف لهستانی است.
و مهمتر از همه باید دربارهی آهنگ پریسیلا Wolven Storm باید صحبت کنیم. من قبل از شروع این بازی ۸ کتاب ویچر را خواندم تا با ویچر ۳ با این سری شاهکار خداحافظی کنم. خواندن این کتابها برایم بسیار لذتبخش بود و تا ابد آنها را به یاد خواهم داشت. موضوعی که در طول کتاب دائما به آن پرداخته میشود رابطه ی بین گرالت و ینیفر است. اینکه چگونه این دو فرد برای یکدیگر ساخته شدند ولی مشکلات زیادی دارند که آنها را از داشتن یک رابطهی سالم بازمیدارد. گرالت شهر به شهر رفتن و کشتن هیولاها را دوست دارد و نابود کردن آنها را وظیفهای برای خود میداند. درحالی که ینیفر دوست دارد دور از همهچیز و در یک مکان با گرالت زدگی کند. بخاطرهمین این دو دائم به یکدیگر برمیگردند و از یکدیگر جدا میشوند؛ تا اینکه در پایان کتابها بالاخره به کدیگر میرسند. این آهنگ دربارهی گرالت و ینیفر آنقدر زیبا نوشته شده بود که اشک از چشمانم جاری کرد.
**با کمک بسیار ادمین سایت مهدی صادقی و همینطور ویکی بازی.